عشق غیر منتظره پارت9
صبح اون روز مدرسه^
هندر: خب بچه ها قبل از اینکه بریم سراغ درس یه دانش آموز جدید داریم جاناتان فالفری
بکی: خانواده سلطنتی فالفری؟!؟!
هندر: بله درسته جاناتان برو اون گوشه بشین
جاناتان: چشم
زنگ تفریح^
همه ی دخترا دور جاناتان حلقه زده بودن و همش ازش تعریف می کردن
ذهن جاناتان: وای خدا اون دختر چشم سبزه اون آخر کیه؟ چقدر خوشگله
آنیا: هوفففففففففف
بکی: چیزی شده عزیزم؟
آنیا: الان خودت میفهمی
جاناتان: سلام دختر کوچولو میشه بپرسم اسم شما چیه؟ خودم که احتیاج به معرفی ندارم
آنیا: من آنیا فورجر هستم
جاناتان: اگه بخوای میزارم باهام دوست بشی
آنیا: من درخواست دوستی با شما رو نکردم ولی اگه دوست داری باشه به هر حال الان میخوام برم پیش دوستام بکی بیا بریم
بکی: ایول آنیا😁
جاناتان: یعنی نمی خوای با یه شاهزاده بگردی؟؟!!!
آنیا: چرا باید بخوام؟
دامیان: سلام کله صورتی
آنیا: سلام پسر دوم میشه امروز بریم کتاب خونه درس ریاضی رو نفهمیدم@-@
دامیان: حتما به امیل و اوین هم میگم بیان....راستی این کیه؟؟
آنیا: این شاهزاده فالفری دانش آموز جدیده
ذهن جاناتان: اون پسره عوضی...نشونش میدم😠
کتاب خونه^
دامیان: فهمیدی آنیا؟؟
آنیا: آره گرفتم
بکی: راستی بچه ها برای مهمونی امشب میاین دیگه نه؟
دامیان: من که میام
امیل و اوین: منم میام
آنیا: منم میام
ذهنش: بعد از ماموریت امشب میام. .. خدا رو شکر لباس سیاه گرفتم لباس کار قبلیم اونقدر خون روش ریخته بود که دیگه نمی شد کاریش کرد
هندر: خب بچه ها قبل از اینکه بریم سراغ درس یه دانش آموز جدید داریم جاناتان فالفری
بکی: خانواده سلطنتی فالفری؟!؟!
هندر: بله درسته جاناتان برو اون گوشه بشین
جاناتان: چشم
زنگ تفریح^
همه ی دخترا دور جاناتان حلقه زده بودن و همش ازش تعریف می کردن
ذهن جاناتان: وای خدا اون دختر چشم سبزه اون آخر کیه؟ چقدر خوشگله
آنیا: هوفففففففففف
بکی: چیزی شده عزیزم؟
آنیا: الان خودت میفهمی
جاناتان: سلام دختر کوچولو میشه بپرسم اسم شما چیه؟ خودم که احتیاج به معرفی ندارم
آنیا: من آنیا فورجر هستم
جاناتان: اگه بخوای میزارم باهام دوست بشی
آنیا: من درخواست دوستی با شما رو نکردم ولی اگه دوست داری باشه به هر حال الان میخوام برم پیش دوستام بکی بیا بریم
بکی: ایول آنیا😁
جاناتان: یعنی نمی خوای با یه شاهزاده بگردی؟؟!!!
آنیا: چرا باید بخوام؟
دامیان: سلام کله صورتی
آنیا: سلام پسر دوم میشه امروز بریم کتاب خونه درس ریاضی رو نفهمیدم@-@
دامیان: حتما به امیل و اوین هم میگم بیان....راستی این کیه؟؟
آنیا: این شاهزاده فالفری دانش آموز جدیده
ذهن جاناتان: اون پسره عوضی...نشونش میدم😠
کتاب خونه^
دامیان: فهمیدی آنیا؟؟
آنیا: آره گرفتم
بکی: راستی بچه ها برای مهمونی امشب میاین دیگه نه؟
دامیان: من که میام
امیل و اوین: منم میام
آنیا: منم میام
ذهنش: بعد از ماموریت امشب میام. .. خدا رو شکر لباس سیاه گرفتم لباس کار قبلیم اونقدر خون روش ریخته بود که دیگه نمی شد کاریش کرد
- ۹.۶k
- ۰۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط