کاش وقت رفتن چشمی برایم می گریست

کاش وقت رفتن چشمی برایم می گریست
دستی دامنم را می گرفت و نمی گذاشت بروم..
کاش کسی ساعت ها را می خواباند
چمدانم را باز می کرد
و مرا جا می گذاشت از رفتن..
اصلا کاش یک نفر بود که آب پشت سرم می ریخت
و با بغض می گفت ؛برو اما زود برگرد..
حجم درد تنهایی را چه کسی می فهمد
جز یک خانه سوت و کور در غروب جمعه ای دلگیر
و مسافری که می رود و هیچکس از رفتن و برگشتنش با خبر نمی شود...
#بیتاهراتیان #عکس_نوشته
دیدگاه ها (۲)

گذشت تمام روزهایی که بعدها فهمیدم بهترین روزهای زندگیم بودند...

زندگی نیست به جز دیدنِ یار زندگی نیست به جز عشق به جز حرفِ م...

چندان کشم اندوه که اندوه کسم نیست. #رهی_معیری #عکس_نوشته

خنده هایت طعمِ قهوهِ قَجَری،لب هایت فنجانِ طرحِ شاه عباسی،ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط