آمدم در عمق چشمانتتماشایت کنم

آمدم در عمق چشمانت،تماشایت کنم !
با نگاهی عاشقانه، بلکه شیدایت کنم !

گم شدم در عمق چشمان سیاهت، ناگهان
مثل بیت مثنوی باید که معنایت کنم !

کوکب احساس من امشب چه نورانی شده ؟
پس فرود آ بر دلم تا من هویدایت کنم !

تنگ در آغوش من یا اندکی نزدیکتر . . .
بخت با من باشد و شاید که اغوایت کنم !

تو شب مستی و من، آن بامدادان خمار . .
ای خمارین مست من غرق تمنایت کنم !

ای شراب هفت ساله ، ای می انگور ناب !
از جنون عشق می نوشی که شیدایت کنم ؟؟

گم شدی در لابلای خاطرات زندگی !
آنقدر میمانم آنجا تا که پیدایت کنم ؟!
دیدگاه ها (۲)

مرگ همیشه که نکشیدنِنفس نیستمرگ گاهی رویایِ داشتنِکسی است که...

-راست میگفتی، آدمِ "نُرمالی" نبودم هـیچ چیزِ من نُرمال نبود ...

بوســـــه کردم؛بر لب مستت دلم دیوانــه شد... ازغم چشمــــان ...

زمان کمک می کند به رنجهایت عادت کنی،زمان کمک می کند صبور باش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط