فیک 💜 عشق مافیا💜
فیک 💜 عشق مافیا💜
پارت نهم 💞😍
ا،ت : خوب حالا باهام این کار رو کرده باشه به تویی که بدتر انجام دادی ربطی(سرد و اعصبانی)
ویو تهیونگ :
نمیدونستم چی بگم اما فهمیدم که باباش باهاش خیلی بد بوده و اون زخمی کرده اما میدونستم چیز های زیادی وجود داره و چرا اون نتونسته بره بیمارستان جای سواله
تو این فکر ها بودم که منشیم اومد و گفت
(نکته اسم منشی جیمین هست )
منشی : قربان پدر و مادرتون هفته دیگه میان برای دیدن همسر تون
راوی : حالا با خودتون میپرسید همسر مگه تهیونگ همسر داره بیاید تا بهتون بگم چرا
👇🏻👇🏻
پرش زمانی به قبل قمار بازی با بابای ا،ت
تهیونگ ویو
تلفنم زنگ میخورد برداشتم و بابام بود گفتن
بابای ته ته: اگه برای خودت همسر پیدا نکنی باید با نینا دختر خالت ازدواج کنی
تهیونگ : ولی من از اون خوشم نمیاد اون هر.ز.ه ست
بابای ته ته:همین که گفتم
وقطع کرد
ویو ته ته
از اون دختره خوشم نمیاد خیلی هرزه ست
پس به جاش باید خودم پیدا کنم
شب شد رفتم بار برای قمار
اونجا با آقای چو (اسم بابای ا،ت ) باید قمار بازی میکردم همه میدونستن اون یه دختر داره پس با آقای چو شرت بستیم که اگر من برم باید دخترشو به من بده اگر هم تو بردی هر کاری بگی میکنم
تهیونگ میبره و بعد از اینکه ا،ت رو به عمارت خودش میبره به پدر و مادرش میگه که من یک دختر زیبا برای عروسی پیدا کردم و ......
پایان پارت نهم ادامه دارد👾💞
شرط ۱۰ لایک ۸ فالو💋💗
پارت نهم 💞😍
ا،ت : خوب حالا باهام این کار رو کرده باشه به تویی که بدتر انجام دادی ربطی(سرد و اعصبانی)
ویو تهیونگ :
نمیدونستم چی بگم اما فهمیدم که باباش باهاش خیلی بد بوده و اون زخمی کرده اما میدونستم چیز های زیادی وجود داره و چرا اون نتونسته بره بیمارستان جای سواله
تو این فکر ها بودم که منشیم اومد و گفت
(نکته اسم منشی جیمین هست )
منشی : قربان پدر و مادرتون هفته دیگه میان برای دیدن همسر تون
راوی : حالا با خودتون میپرسید همسر مگه تهیونگ همسر داره بیاید تا بهتون بگم چرا
👇🏻👇🏻
پرش زمانی به قبل قمار بازی با بابای ا،ت
تهیونگ ویو
تلفنم زنگ میخورد برداشتم و بابام بود گفتن
بابای ته ته: اگه برای خودت همسر پیدا نکنی باید با نینا دختر خالت ازدواج کنی
تهیونگ : ولی من از اون خوشم نمیاد اون هر.ز.ه ست
بابای ته ته:همین که گفتم
وقطع کرد
ویو ته ته
از اون دختره خوشم نمیاد خیلی هرزه ست
پس به جاش باید خودم پیدا کنم
شب شد رفتم بار برای قمار
اونجا با آقای چو (اسم بابای ا،ت ) باید قمار بازی میکردم همه میدونستن اون یه دختر داره پس با آقای چو شرت بستیم که اگر من برم باید دخترشو به من بده اگر هم تو بردی هر کاری بگی میکنم
تهیونگ میبره و بعد از اینکه ا،ت رو به عمارت خودش میبره به پدر و مادرش میگه که من یک دختر زیبا برای عروسی پیدا کردم و ......
پایان پارت نهم ادامه دارد👾💞
شرط ۱۰ لایک ۸ فالو💋💗
۳.۶k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.