بعد از مرگ نمیدونم چرا نمیزاشت دفنش کنیم مدام سر مون داد
بعد از مرگ نمیدونم چرا نمیزاشت دفنش کنیم مدام سر مون داد میزد و میگفت: نمیزارم ببریدش !نمیزارم چونگ سوی منو زیر ی خروار خاک بزارید! رفتم کنارش نشستم دستمو رو شونش گذاشتم برگشتو بهم نگاه کرد چشای همیشه درخشانش مثل خون شده بود با ارامش لبخند بهش زدم و شروع کردم: میدونی چرا چونگ رفت’؟ چون می دونست تو همیشه ب فکرشی و اونو ب خاطر قلب مهربونش دوس داری پس باخیال راحت جسمشو بیخیال شد !ببین اون الان تو این جسم نیست اون همین جاست داره نگاهت میکنه پس سعی کن از جسمش فاصله بگیری ب روحش نزدیک بشی !اون وقت مطمعنم میبینیش!مطمعنم! کمی از تابوت فاصله گرفت از روی زمین پاشد و به سوی مقصدی نامعلوم قدم برداشت........💖
- ۲.۴k
- ۰۵ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط