دل بستم...
دل بستم...
دل بستم به کسی که نمیفهمد...
میداند، ولی نمیخواهد بفهمد...
به کسی که بین بودن و نبودنم به شک افتاده بود...
به کسی که وقتی اسم محبت بیاید فراموش کار میشود...
کسی که دوستش دارم قلبش برای من نمیتپد...
نه که نمیتپد، هرگز نمی تپید...
دل خونم فلانی...
دل خونم از سیاهی دلت...
از قلب بی مهرت...
چطور میخواهی وجدان نداشته ات را آرامش دهی وقتی من شبها در آغوش سرد بالش جان میدهم...
خواب هایم فقط به بهانه ای برای بیدار نبودن تبدیل شده اند...
همه اینها تقاص نفهمیدن توست که من پس میدهم...
گریه های بی صدا...
شب های سرد...
بغض های ... بغض های تلخ...
و سیگار...
پشت سیگار ...
دل بستم به کسی که نمیفهمد...
میداند، ولی نمیخواهد بفهمد...
به کسی که بین بودن و نبودنم به شک افتاده بود...
به کسی که وقتی اسم محبت بیاید فراموش کار میشود...
کسی که دوستش دارم قلبش برای من نمیتپد...
نه که نمیتپد، هرگز نمی تپید...
دل خونم فلانی...
دل خونم از سیاهی دلت...
از قلب بی مهرت...
چطور میخواهی وجدان نداشته ات را آرامش دهی وقتی من شبها در آغوش سرد بالش جان میدهم...
خواب هایم فقط به بهانه ای برای بیدار نبودن تبدیل شده اند...
همه اینها تقاص نفهمیدن توست که من پس میدهم...
گریه های بی صدا...
شب های سرد...
بغض های ... بغض های تلخ...
و سیگار...
پشت سیگار ...
۶۶۴
۲۱ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.