دعای امام هادی(علیه السلام)به یک اصفهانی
دعای #امام#هادی(علیه السلام)به یک#اصفهانی
#داستان کوتاه
در عصر امام هادی شخصی به نام #عبدالرحمان ساکن #اصفهان و #شیعه بود.(باتوجه به اینکه در آن زمان شیعه در اصفهان کم بود)از عبدالرحمان پرسیدند چرا تو #امامت امام هادی را پذیرفتی نه غیر او را.
در پاسخ گفت:
من #فقیر بودم ولی در جرات و سخن گفتن قوی بودم.درسالی همراه جمعی از اصفهانی ها به عنوان اینکه به ما #ظلم می شود برای #شکایت به شهر #سامره نزد #متوکل (دهمین خلیفه عباسی)رفتیم.کنار در قلعه متوکل منتظر اجازه ورود بودیم ناگهان شنیدیم که متوکل دستور احضار امام هادی (علیه السلام) را داده تا او را به قتل برساند.
من به یکی از حاضران گفتم :این کیست که فرمان به احضار واعدام او داده شده است؟
در جواب گفت:این کسی است که #رافضی ها (#شیعه ها)او را امام خود می دانند،من تصمیم گرفتم آنجا بمانم تا ببینم کار به کجا می کشد؟
بعداز ساعتی امام هادی سوار بر #اسب آمدند،مردم تا او را دیدند درطرف راست و چپ اسب او به راه افتادند،همین که چشمم به امام هادی خورد #محبتش بر #دلم جای گرفت ،#دعا کردم که #خداوند وجود نازنینش را از شر متوکل حفظ کند،همچنان ناراحت و نگران بودم و دعا می کردم که امام در میان جمعیت به من رسید و فرمود:
خداوند دعایت را#مستجاب می کند و مال و فرزند و عمرت زیاد خواهد شد.
من از اینکه امام چنین از نهان خبر داد #متحیر شدم به طوری که رنگمتغییر کرد.
حاصران گفتند چه شده؟چرا مبهوتی؟
گفتم #خیر است اما اصل ماجرا را به کسی نگفتم .بعدا که به اصفهان برگشتم کم کم برمال و فرزندم افزوده شد و غنی شدم و الان هفتاد سال دارم .
این بود علت #تشیع من که اینگونه به #حقیقت رسیدم .
📚 الثاقب فی المناقب:صفحه ۵۴۹؛کشف الغمه ج ۲صفحه ۳۸۹؛بحار الانوارج۵۰صفحه۱۴۱حدیث ۲۶
#اصفهان
#امام_هادی(علیه السلام)
#تشیع
#محبت
#استجابت
از#اصفهان#شهر#ولایت#بازدید_کنید
#نمایی از#هتل_عباسی_یکی_از_بناهای_دوره #صفوی
@abadele
#داستان کوتاه
در عصر امام هادی شخصی به نام #عبدالرحمان ساکن #اصفهان و #شیعه بود.(باتوجه به اینکه در آن زمان شیعه در اصفهان کم بود)از عبدالرحمان پرسیدند چرا تو #امامت امام هادی را پذیرفتی نه غیر او را.
در پاسخ گفت:
من #فقیر بودم ولی در جرات و سخن گفتن قوی بودم.درسالی همراه جمعی از اصفهانی ها به عنوان اینکه به ما #ظلم می شود برای #شکایت به شهر #سامره نزد #متوکل (دهمین خلیفه عباسی)رفتیم.کنار در قلعه متوکل منتظر اجازه ورود بودیم ناگهان شنیدیم که متوکل دستور احضار امام هادی (علیه السلام) را داده تا او را به قتل برساند.
من به یکی از حاضران گفتم :این کیست که فرمان به احضار واعدام او داده شده است؟
در جواب گفت:این کسی است که #رافضی ها (#شیعه ها)او را امام خود می دانند،من تصمیم گرفتم آنجا بمانم تا ببینم کار به کجا می کشد؟
بعداز ساعتی امام هادی سوار بر #اسب آمدند،مردم تا او را دیدند درطرف راست و چپ اسب او به راه افتادند،همین که چشمم به امام هادی خورد #محبتش بر #دلم جای گرفت ،#دعا کردم که #خداوند وجود نازنینش را از شر متوکل حفظ کند،همچنان ناراحت و نگران بودم و دعا می کردم که امام در میان جمعیت به من رسید و فرمود:
خداوند دعایت را#مستجاب می کند و مال و فرزند و عمرت زیاد خواهد شد.
من از اینکه امام چنین از نهان خبر داد #متحیر شدم به طوری که رنگمتغییر کرد.
حاصران گفتند چه شده؟چرا مبهوتی؟
گفتم #خیر است اما اصل ماجرا را به کسی نگفتم .بعدا که به اصفهان برگشتم کم کم برمال و فرزندم افزوده شد و غنی شدم و الان هفتاد سال دارم .
این بود علت #تشیع من که اینگونه به #حقیقت رسیدم .
📚 الثاقب فی المناقب:صفحه ۵۴۹؛کشف الغمه ج ۲صفحه ۳۸۹؛بحار الانوارج۵۰صفحه۱۴۱حدیث ۲۶
#اصفهان
#امام_هادی(علیه السلام)
#تشیع
#محبت
#استجابت
از#اصفهان#شهر#ولایت#بازدید_کنید
#نمایی از#هتل_عباسی_یکی_از_بناهای_دوره #صفوی
@abadele
۲.۰k
۰۸ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.