مافیایمرگ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
#مافیای_مرگ
Port:²⁵
رفتم سمتش
چی گفت
_پدرم بود گفت میان اینجا با خواهرم(کسل)
خب حالا چی شده چرا کسلی
_تو نمیتونی اشپزی کنی و دکتر گفته بهت فشار نیاد و ........
نگران نباش من که چیزیم نیست اشپزی میکنم
_اگه تورو نداشتم چکار میکردم
اومد نزدیکم و ل/بامو به دندون کشید چنان با ولع میبوسیدم
که منم همکاری کردم دستمو بردم دور گردنش و به خودم بیشتر نزدیک کردم
کم کم بردم سمت کاناپه و روم خی/مه زد
دستشو سمت لباسم برد که دستشو گرفتم
صدام تو دهنش خفه شد
ازم جدا شد تو چشماش حس خواصی رو میدیدم
_چی شده چرا دستمو گرفتی(خمار)
جونگکوک الان نمیتونم باید غذا درست کنم
_ولی من الان نیاز/ت دارم
جونگکوک بس کن پاشو الان میان
_خب بیان تو زنمی
خب میدونم غذا درست نکردم
_ خب قول میدی شب که بابام رفت جبران کنی (تح//ریک)
ا.ا.اره پاشو حالا دیره
_قول دادی ها اگه بزنی زیرش مثل قبل صبر نمیکنم که ..........
باشه باشه حالا پاشو
جونگکوک بلند شد و سریع رفتم سمت اشپز خونه...............
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
#مافیای_مرگ
Port:²⁵
رفتم سمتش
چی گفت
_پدرم بود گفت میان اینجا با خواهرم(کسل)
خب حالا چی شده چرا کسلی
_تو نمیتونی اشپزی کنی و دکتر گفته بهت فشار نیاد و ........
نگران نباش من که چیزیم نیست اشپزی میکنم
_اگه تورو نداشتم چکار میکردم
اومد نزدیکم و ل/بامو به دندون کشید چنان با ولع میبوسیدم
که منم همکاری کردم دستمو بردم دور گردنش و به خودم بیشتر نزدیک کردم
کم کم بردم سمت کاناپه و روم خی/مه زد
دستشو سمت لباسم برد که دستشو گرفتم
صدام تو دهنش خفه شد
ازم جدا شد تو چشماش حس خواصی رو میدیدم
_چی شده چرا دستمو گرفتی(خمار)
جونگکوک الان نمیتونم باید غذا درست کنم
_ولی من الان نیاز/ت دارم
جونگکوک بس کن پاشو الان میان
_خب بیان تو زنمی
خب میدونم غذا درست نکردم
_ خب قول میدی شب که بابام رفت جبران کنی (تح//ریک)
ا.ا.اره پاشو حالا دیره
_قول دادی ها اگه بزنی زیرش مثل قبل صبر نمیکنم که ..........
باشه باشه حالا پاشو
جونگکوک بلند شد و سریع رفتم سمت اشپز خونه...............
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
- ۵.۹k
- ۱۹ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط