هبوط.... همیشه وقتی صب که میشه به فکر صبحونه و ادکلن و دو
هبوط....همیشه وقتی صب که میشه به فکر صبحونه و ادکلن و دوش آب
ولی نمیدونه چایی بخوره یا قهوه ،یه بار یادم همچین قهوه رو اجاق موند که تا چهار پنج شیش روزی بوی قهوه سوخته کل خونه را ول نمیکرد...حالا هم باز صبحه
اما صبح دیشب
دیشب فقط یکی یادشه که اونم گموننکنم حافظه خوبی داشته باشه ...
حافظ و سعدی و شمس الدینی و رهی و این و سپهر قیصر و خیلیای دیگه هم بودن
اما کی یادش میادددد.
بار الهی
بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
ولی نمیدونه چایی بخوره یا قهوه ،یه بار یادم همچین قهوه رو اجاق موند که تا چهار پنج شیش روزی بوی قهوه سوخته کل خونه را ول نمیکرد...حالا هم باز صبحه
اما صبح دیشب
دیشب فقط یکی یادشه که اونم گموننکنم حافظه خوبی داشته باشه ...
حافظ و سعدی و شمس الدینی و رهی و این و سپهر قیصر و خیلیای دیگه هم بودن
اما کی یادش میادددد.
بار الهی
بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
۴۳.۸k
۱۲ آبان ۱۳۹۹