پاسخ به ﻫﺘﺎﮐﯽ ﺑﯽ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻡ ﻣﻌﻈﻢ ﺭ
پاسخ به ﻫﺘﺎﮐﯽ ﺑﯽ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻡ ﻣﻌﻈﻢ ﺭﻫﺒﺮﯼ
ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ در ویژه نامه ایران ٧ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ ﺳﻮﻡ ﺷﻤﺎﺭﻩ 28 ﺑﻬﻤﻦ 94 ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺳﺘﻮﻥ ﺑﺮﺵ ﺭﻭﺯ، ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ، با عنوان "همسایه طبقه بالا" ، ﻣﻘﺎﻡ ﻣﻌﻈﻢ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﺭﺍ ﺗﻠﻮﯾﺤﺎ، ﻏﺎﺻﺐ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻭ ﻣﺘﻮﻫﻢ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭ ﺭﻓﻊ ﺣﺼﺮ ﺳﺮﺍﻥ ﻓﺘﻨﻪ ﺷﺪ!
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺑﻪ ﻗﻠﻢ ﻓﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ "ﻟﯿﻠﯽ ﻣﺸﺮﻗﯽ" ﮐﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻ ﻧﺎﻣﯽ ﻣﺴﺘﻌﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﺮﺍﻥ ﻓﺘﻨﻪ ﺑﺎ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺳﻪ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ﻧﺎﻡ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!
________________________
با ﻋﺮﺽ ﭘﻮﺯﺵ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺟﻬﺖ ﺗﻨﻮﯾﺮ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻋﻤﻮﻣﯽ
ﻋﯿﻨﺎ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ :
ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ
ﻟﯿﻠﯽ ﻣﺸﺮﻗﯽ/ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ، ﺁﺩﻡ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺑﻮﺩ . ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪﯾﻢ، ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺣﯿﺎﻁ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﺮﺩ . ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﻣﯽﮔﺮﺩﺍﻧﺪﯾﻢ، ﺩﯾﮕﺮ ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺒﻮﺩ .
ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ، ﺯﯾﺮﺯﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩ، ﺍﻭ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﻣﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ . ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﻤﯽﺷﻨﯿﺪﯾﻢ، ﮔﺎﻫﯽ ﻓﻘﻂ ﺻﺪﺍﯼ ﻋﺼﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﯿﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽﺯﺩ ﻭ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻً ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﮐﻤﺘﺮ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﯿﻢ .
ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ ﻓﮑﺮ میکرﺩ ﻣﺎ ﻣﺴﺘﺄﺟﺮ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﯿﻢ، ﺍﻣﺎ ﭘﺪﺭ میگفت ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺎﻻﯾﯽ ﻓﻘﻂ ﺗﻮﻫﻢ ﺩﺍﺭﺩ؛ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺣﺮﻑﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺗﺄﯾﯿﺪ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ میگفت ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﻫﻢ ﺳﺎﺧﺘﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﻮﻗﻊ ﺛﺒﺖ ﺳﻨﺪ ﮔﻮﯾﺎﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ ﺍﻣﻀﺎﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺣﺎﻻ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻣﺎﻟﮏ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺖ .
ﻣﺎ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺯﯾﺎﺩ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺳﻨﺪ ﻭ ﻣﺪﺍﺭﮎ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ؛ ﺍﻭﺍﯾﻞ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺎﻻ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑﻫﺎ ﻧﻤﯽﺯﺩ، ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﺳﺖ، ﺑﺎ ﻫﻢ ﺳﺎﺧﺘﯿﻢ . ﺍﻣﺎ ﮐﻢﮐﻢ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻃﻠﺐ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻃﻮﺭﯼ ﻧﮕﺎﻫﻤﺎﻥ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺁﺷﻮﺏ ﺑﻪ ﭘﺎ ﻣﯽﺷﺪ .
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ ﺁﻣﺪ ﺗﻮﯼ ﺣﯿﺎﻁ ﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﭘﺮﻧﺪﻩﻫﺎﯼ ﺣﯿﺎﻁ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺗﻮﯼ ﻗﻔﺲ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺮﯾﻊ ﺭﻓﺖ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ .
ﻣﺎ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﺗﻮﯼ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺁﺷﻮﺏ ﺑﻮﺩ . ﺣﻮﺍﺳﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﺗﻮﯼ ﺣﯿﺎﻁ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﻧﺸﻮﯾﻢ . ﺑﻌﺪ ﻫﯽ ﺳﺮﮎ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﻗﻔﺴﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ .
ﭘﺪﺭ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺑﯿﺨﻮﺩﯼ ﺗﻼﺵ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ . ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﻣﯽﮔﻔﺖ، ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﻻ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺎﻻﯾﯽ ﺳﺮ ﺑﺰﻧﺪ،
ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻗﻔﺲ ﺭﺍ ﺑﺎ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺗﯿﺮﻩﺍﯼ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺁﻥﻫﺎ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﺩﻫﺪ . ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺁﯾﺎ ﭘﺮﻧﺪﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ .
ﻣﺎ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥﻫﺎ ﭘﺮ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ . ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺎﻻﯾﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺁﻥﻫﺎ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺣﺘﯽ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺗﯿﺮﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻗﻔﺲ ﺑﺮﻧﻤﯽﺩﺍﺷﺖ .
ﺍﻭﺍﯾﻞ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﻧﺸﺪ . ﺣﺎﻻ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﮔﺬﺷﺘﻪ اﺳﺖ . ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺎﻻﯾﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺁﻥﻫﺎ ﭘﺮﯾﺪﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ . ﻣﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻓﮑﺮ ﺭﺍ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ .
اﻣﺎ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ، ﺁﻥﻫﺎ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﯽﮐﻨﻨﺪ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮﯾﺪﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺎﻻﯾﯽ، ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺷﺐﻫﺎ ﺗﻮﯼ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍﻩ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﻗﺪﻡﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﻮﯾﻢ . ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﻤﯽﺁﻭﺭﺩ . ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺮﻧﺪﻩﻫﺎﯼ ﺗﻮﯼ ﻗﻔﺲ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ"
___________________________
http://b2n.ir/tohin_be_rahbari
و اما در ادامه پاسخی با عنوان "همسایه طبقه پایین" به این یاوه گویی ها ارائه میشود.
"همسایه طبقه پایین
همسایه پایینی عجیب تر است. با وجود اینکه توی یک خانه زندگی میکنیم و قرار است با هم صمیمی باشیم و در خوشی ها و ناخوشی ها در کنار و یار هم باشیم. اما اصلا مراعات کسی را نمی کند. با سنگ شیشه های همسایه ها را می شکند. بوته ها، شاخه ها و درخت ها را می کند. لاله ها و گل های توی حیاط را زیر پا له می کند.
حتی سطل زباله را هم آتش می زند. حق و حقوق دیگران را بالا می کشد که هیچ، باز از همه همسایه ها طلبکار است. همیشه در خانه را باز می گذارد. سگ و خوک به خانه می آورد. اگر به همسایه پایینی باشد دوست دارد در خانه باغ وحش درست کند. چراغ ها را می شکند. با دزدها و قاتلها دوست است.
آن قدر که دزدها و آدمکش ها می گویند: همسایه پایینی سرمایه ما در این خانه است. به مقدسات توهین می کند. در روز روشن و در ماه مبارک رمضان توی کوچه و خیابان روزه خواری می کند. روز عاشورا، پرچم عزاداری امام حسین را که سردر حیاطمان می زنیم آتش می زند. همه همسایه ها توی حیاط می ریزند و اعتراض می کنند. بالاخره مجبور می شود تا مدتی شرش را کم کند. ولی تازگی ها دوباره شروع کرده است. توهم دارد. فکر می کند دزدها و آدمکش ها می توانند برایش کاری کنند. دزدها و آدمکش ها هم، با بوق های پر سر و صدایشان از پشت دیوار حمایتش می کنند و هر چه می گویند گوش می کند. همسایه پایینی به دزدها و آدمکش ها دلخوش است.
همسایه پایینی خیلی آشغال می ریزد. بوی گند و کثافت لانه اش همه جا را گرفته است. این روزها باید دماغت را بگیری تا از بوی تعفن او ا
ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ در ویژه نامه ایران ٧ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ ﺳﻮﻡ ﺷﻤﺎﺭﻩ 28 ﺑﻬﻤﻦ 94 ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺳﺘﻮﻥ ﺑﺮﺵ ﺭﻭﺯ، ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ، با عنوان "همسایه طبقه بالا" ، ﻣﻘﺎﻡ ﻣﻌﻈﻢ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﺭﺍ ﺗﻠﻮﯾﺤﺎ، ﻏﺎﺻﺐ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻭ ﻣﺘﻮﻫﻢ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭ ﺭﻓﻊ ﺣﺼﺮ ﺳﺮﺍﻥ ﻓﺘﻨﻪ ﺷﺪ!
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺑﻪ ﻗﻠﻢ ﻓﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ "ﻟﯿﻠﯽ ﻣﺸﺮﻗﯽ" ﮐﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻ ﻧﺎﻣﯽ ﻣﺴﺘﻌﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﺮﺍﻥ ﻓﺘﻨﻪ ﺑﺎ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺳﻪ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ﻧﺎﻡ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!
________________________
با ﻋﺮﺽ ﭘﻮﺯﺵ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺟﻬﺖ ﺗﻨﻮﯾﺮ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻋﻤﻮﻣﯽ
ﻋﯿﻨﺎ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ :
ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ
ﻟﯿﻠﯽ ﻣﺸﺮﻗﯽ/ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ، ﺁﺩﻡ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺑﻮﺩ . ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪﯾﻢ، ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺣﯿﺎﻁ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﺮﺩ . ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﻣﯽﮔﺮﺩﺍﻧﺪﯾﻢ، ﺩﯾﮕﺮ ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺒﻮﺩ .
ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ، ﺯﯾﺮﺯﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩ، ﺍﻭ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﻣﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ . ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﻤﯽﺷﻨﯿﺪﯾﻢ، ﮔﺎﻫﯽ ﻓﻘﻂ ﺻﺪﺍﯼ ﻋﺼﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﯿﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽﺯﺩ ﻭ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻً ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﮐﻤﺘﺮ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﯿﻢ .
ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ ﻓﮑﺮ میکرﺩ ﻣﺎ ﻣﺴﺘﺄﺟﺮ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﯿﻢ، ﺍﻣﺎ ﭘﺪﺭ میگفت ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺎﻻﯾﯽ ﻓﻘﻂ ﺗﻮﻫﻢ ﺩﺍﺭﺩ؛ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺣﺮﻑﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺗﺄﯾﯿﺪ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ میگفت ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﻫﻢ ﺳﺎﺧﺘﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﻮﻗﻊ ﺛﺒﺖ ﺳﻨﺪ ﮔﻮﯾﺎﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ ﺍﻣﻀﺎﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺣﺎﻻ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻣﺎﻟﮏ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺖ .
ﻣﺎ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺯﯾﺎﺩ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺳﻨﺪ ﻭ ﻣﺪﺍﺭﮎ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ؛ ﺍﻭﺍﯾﻞ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺎﻻ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑﻫﺎ ﻧﻤﯽﺯﺩ، ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﺳﺖ، ﺑﺎ ﻫﻢ ﺳﺎﺧﺘﯿﻢ . ﺍﻣﺎ ﮐﻢﮐﻢ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻃﻠﺐ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻃﻮﺭﯼ ﻧﮕﺎﻫﻤﺎﻥ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺁﺷﻮﺏ ﺑﻪ ﭘﺎ ﻣﯽﺷﺪ .
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ ﺁﻣﺪ ﺗﻮﯼ ﺣﯿﺎﻁ ﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﭘﺮﻧﺪﻩﻫﺎﯼ ﺣﯿﺎﻁ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺗﻮﯼ ﻗﻔﺲ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺮﯾﻊ ﺭﻓﺖ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ .
ﻣﺎ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﺗﻮﯼ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺁﺷﻮﺏ ﺑﻮﺩ . ﺣﻮﺍﺳﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﺗﻮﯼ ﺣﯿﺎﻁ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﻧﺸﻮﯾﻢ . ﺑﻌﺪ ﻫﯽ ﺳﺮﮎ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﻗﻔﺴﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ .
ﭘﺪﺭ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺑﯿﺨﻮﺩﯼ ﺗﻼﺵ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ . ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﻣﯽﮔﻔﺖ، ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﻻ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺎﻻﯾﯽ ﺳﺮ ﺑﺰﻧﺪ،
ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻗﻔﺲ ﺭﺍ ﺑﺎ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺗﯿﺮﻩﺍﯼ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺁﻥﻫﺎ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﺩﻫﺪ . ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺁﯾﺎ ﭘﺮﻧﺪﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ .
ﻣﺎ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥﻫﺎ ﭘﺮ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ . ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺎﻻﯾﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺁﻥﻫﺎ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺣﺘﯽ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺗﯿﺮﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻗﻔﺲ ﺑﺮﻧﻤﯽﺩﺍﺷﺖ .
ﺍﻭﺍﯾﻞ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﻧﺸﺪ . ﺣﺎﻻ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﮔﺬﺷﺘﻪ اﺳﺖ . ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺎﻻﯾﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺁﻥﻫﺎ ﭘﺮﯾﺪﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ . ﻣﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻓﮑﺮ ﺭﺍ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ .
اﻣﺎ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ، ﺁﻥﻫﺎ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﯽﮐﻨﻨﺪ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮﯾﺪﻥ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺎﻻﯾﯽ، ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺷﺐﻫﺎ ﺗﻮﯼ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍﻩ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﻗﺪﻡﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﻮﯾﻢ . ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﻤﯽﺁﻭﺭﺩ . ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺮﻧﺪﻩﻫﺎﯼ ﺗﻮﯼ ﻗﻔﺲ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ"
___________________________
http://b2n.ir/tohin_be_rahbari
و اما در ادامه پاسخی با عنوان "همسایه طبقه پایین" به این یاوه گویی ها ارائه میشود.
"همسایه طبقه پایین
همسایه پایینی عجیب تر است. با وجود اینکه توی یک خانه زندگی میکنیم و قرار است با هم صمیمی باشیم و در خوشی ها و ناخوشی ها در کنار و یار هم باشیم. اما اصلا مراعات کسی را نمی کند. با سنگ شیشه های همسایه ها را می شکند. بوته ها، شاخه ها و درخت ها را می کند. لاله ها و گل های توی حیاط را زیر پا له می کند.
حتی سطل زباله را هم آتش می زند. حق و حقوق دیگران را بالا می کشد که هیچ، باز از همه همسایه ها طلبکار است. همیشه در خانه را باز می گذارد. سگ و خوک به خانه می آورد. اگر به همسایه پایینی باشد دوست دارد در خانه باغ وحش درست کند. چراغ ها را می شکند. با دزدها و قاتلها دوست است.
آن قدر که دزدها و آدمکش ها می گویند: همسایه پایینی سرمایه ما در این خانه است. به مقدسات توهین می کند. در روز روشن و در ماه مبارک رمضان توی کوچه و خیابان روزه خواری می کند. روز عاشورا، پرچم عزاداری امام حسین را که سردر حیاطمان می زنیم آتش می زند. همه همسایه ها توی حیاط می ریزند و اعتراض می کنند. بالاخره مجبور می شود تا مدتی شرش را کم کند. ولی تازگی ها دوباره شروع کرده است. توهم دارد. فکر می کند دزدها و آدمکش ها می توانند برایش کاری کنند. دزدها و آدمکش ها هم، با بوق های پر سر و صدایشان از پشت دیوار حمایتش می کنند و هر چه می گویند گوش می کند. همسایه پایینی به دزدها و آدمکش ها دلخوش است.
همسایه پایینی خیلی آشغال می ریزد. بوی گند و کثافت لانه اش همه جا را گرفته است. این روزها باید دماغت را بگیری تا از بوی تعفن او ا
۱.۲k
۰۵ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.