گم شدن در کوچه های بی کسی حقم نبود

گم شدن در کوچه های بی کسی حقم نبود...
وای این دلشوره ها ، دلواپسی حقم نبود...

گفته بودم ، دوستت دارم ، نکردی باورم...
بارها تفتیش کردن ، وارسی ، حقم نبود..

دامنی از گل برایت هدیه آوردم ، ولی...
این چنین پر پر شدن چون اطلسی ، حقم نبود...

من که تنها همنشینم ، اشک و یک آیینه بود...
بی وفایی،هم نشینی با کسی ، حقم نبود...

گفته بودی تا نفس ، تا آخرین دم با منی...
اینکه حالا ، بعد مرگم میرسی حقم نبود...!!!





دیدگاه ها (۲)

بیستون یار من آنجاست حواست باشداو نشان کرده ی اینجاست حواست ...

می توان عاشق بودبه همین آسانی..من خودمچندسالی ست که عاشق هست...

گیسوانت زیر باران، عطــر گندم‌زار… فکــرش را بکن!با تو آدم م...

دیروزت خوب یا بد گذشتمهم نیستامروز روز دیگری است قدری شادی ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط