سوزدل یعقوب ستمدیده زمن پرس
سوزدل یعقوب ستمدیده زمن پرس
کاندوه دل سوختگان سوخته داند
دیوانه گرش پند دهی کار نبندد
ور بند نهی سلسله در هم گسلاند
ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری
در آتش سوزنده صبوری که تواند
هر گه که بسوزد جگرم دیده بگرید
وین گریه نه آبیست که آتش بنشاند
سلطان خیالت شبی آرام نگیرد
تا بر سر صبر من مسکین ندواند
ترسم که نمانم من از این رنج دریغا
کاندر دل من حسرت روی تو بماند
شرح غم هجران تو هم با تو توان گفت
پیداست که قاصد چه به سمع تو رساند
-
کاندوه دل سوختگان سوخته داند
دیوانه گرش پند دهی کار نبندد
ور بند نهی سلسله در هم گسلاند
ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری
در آتش سوزنده صبوری که تواند
هر گه که بسوزد جگرم دیده بگرید
وین گریه نه آبیست که آتش بنشاند
سلطان خیالت شبی آرام نگیرد
تا بر سر صبر من مسکین ندواند
ترسم که نمانم من از این رنج دریغا
کاندر دل من حسرت روی تو بماند
شرح غم هجران تو هم با تو توان گفت
پیداست که قاصد چه به سمع تو رساند
-
۲.۰k
۱۶ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.