p⁶
p⁶
دوباره نه
رفتم بیرون که مونسان رو دیدم بدو بدو رفتم بغلش کردم گفتم
×دلم واست تنگ شده بود مونی
@منم خواهری منم بزار ببینمت چقدر قد کشیدی
یهو یاد حرف کوک افتادم...
پرش زمانی به ۳ سال پیش:
تو امارت تنها نشسته بودم کوکی رفته بود به یه ماموریت دلم حواسش خیلی تنگ بود رفتم بخوابم شاید از یادم بده
رفتم رو تخت ملافه رو کشیدم و خوابیدم که با نوازش های یکی که میگفت پرنسسم،
ملکم بیدار نمی شی نمیخوای بدونی ددیت واست چی خریده هوم؟
چشام و خمار باز کردم و گفتم کوک بزار بخوابم (خوابالو و کیوت)
نه دیگه من اومدم پاشو نشستم رو تخت
گفت نه دیگه من اومدم پاشو
نشستم رو تخت و وقتی وسایلا دیدم برق از سرم پرید چشام و باز کردم گفتم اینا واسه منه گفت البته زود پاشدم بغلش کردم که دستاشو دوره کمرم حلقه کردو گفت بزار ببینمت تو این چند روزی که من میدم چقدر قد کشیدی...
پرش زمانی به حال:
گریه کردم که مونسان گفت چی شد یهو گفتم میشه برسم
گفت اره که میشه برگشتیم که...
آنچه خواهید خوند:
جونگ کوک؟ به چه جراتی به زن من دست زدی. ولم کن
کمک لارااااا. مونسانننن
دوباره نه
رفتم بیرون که مونسان رو دیدم بدو بدو رفتم بغلش کردم گفتم
×دلم واست تنگ شده بود مونی
@منم خواهری منم بزار ببینمت چقدر قد کشیدی
یهو یاد حرف کوک افتادم...
پرش زمانی به ۳ سال پیش:
تو امارت تنها نشسته بودم کوکی رفته بود به یه ماموریت دلم حواسش خیلی تنگ بود رفتم بخوابم شاید از یادم بده
رفتم رو تخت ملافه رو کشیدم و خوابیدم که با نوازش های یکی که میگفت پرنسسم،
ملکم بیدار نمی شی نمیخوای بدونی ددیت واست چی خریده هوم؟
چشام و خمار باز کردم و گفتم کوک بزار بخوابم (خوابالو و کیوت)
نه دیگه من اومدم پاشو نشستم رو تخت
گفت نه دیگه من اومدم پاشو
نشستم رو تخت و وقتی وسایلا دیدم برق از سرم پرید چشام و باز کردم گفتم اینا واسه منه گفت البته زود پاشدم بغلش کردم که دستاشو دوره کمرم حلقه کردو گفت بزار ببینمت تو این چند روزی که من میدم چقدر قد کشیدی...
پرش زمانی به حال:
گریه کردم که مونسان گفت چی شد یهو گفتم میشه برسم
گفت اره که میشه برگشتیم که...
آنچه خواهید خوند:
جونگ کوک؟ به چه جراتی به زن من دست زدی. ولم کن
کمک لارااااا. مونسانننن
۹.۵k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.