صبح از خواب بیدار میشومدست به چشمانم میزنمچشمانم خ

•صبح از خواب بیدار میشوم...دست به چشمانم میزنم...چشمانم خیس...
•بالشم خیس...من چرا گریه کردم؟!!
•ناگهان خوابی که دیدم جلوی مردمک چشمانم حرکت میکنند...مثل یک رویا
•دوباره بغض میکنم...دوباره گریه...مگر من لیاقت همچین خوابی را هم دارم؟؟!!
•در خواب دیدم رهبر به خانه ی ما آمده است.میرم جلو و میگویم سلام...
•رهبر هم در جواب علیک السلام میگوید.میگویم من مشکلی دارم و بعد گریه امانم نمیدهد...

•رهبر میگوید برو و کاغذ قلمی بیاور...سریع میآورم
•در کاغذ با خط خوش مینویسد:صبر کنـ صبر کنــ
•و بعد امضا میکند...رهبر روی صندلی نشسته است...من چهار زانو روبه رویش مینشینم
•و عبایش را میبوسم و اشک چشمانم را پاک میکنم ...

•من اصلا دیشب رهبر را یاد نکردم در ذهن...
•این خوابی که دیدم...حقیقت دارد؟؟!!
ن ا ن ه
دیدگاه ها (۳)

‏احساسات مثل ابر هستن ، میان و میرن ، این ماییم که انتخاب می...

برگ خشک پاییز منمـ😊

این حسینـــ کیستــ که عالمـ همه دیونه ی اوست؟😍 😔

زندگیـــ زیباستـــ اگر بگذارند...

صحنه پارت دهم

رمان سوکوکو _ پارت 15

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط