پارت

پارت ¹⁷

جونگ کوک : ا/ت قربون اون چشات برم چرا گریه میکنی؟
ا/ت : .. داشتم.. فکر میکردم. چی میشد که... مامان یا بابام... منو
اینجوری که تو بغلم کردی و نوازشم کردی بغلم میکردند و نوازش
میکردن منو...
جونگ کوک : چون یک رگه ام انسان بود یکم درکش کردم و بیشتر در
اغوشم کشیدمش و گفتم : ا/ت درسته که قبلنا نداشتیش اما الان خودم هر چند برابرش رو که بخوای بهت میدم. من عاشقتم و بهت عشق میورزم.
بغلت میکنم و با هم زندگی میکنیم تو تنها نمیمونی من همیشه باهات میمونم .
ا/ت: با شنیدن حرفای جونگ کوک دلم اروم گرفت و دوباره خودمو تو
بغلش انداختم و محکم تر از قبل بغلش کردم و خوابیدم.
.
.
.
جونگ کوک : صبح شده بود قطعا امروز خیلی کار داریم که باید انجام
بدیم بالخره برای اماده کردن اون هتل خیلی باید زحمت بکشیم و
خدمتکار ها رو اماده کنیم برای خدمت .
نگاهم به ا/ت افتاد که تو بغلم خوابیده بود. اصال باورم نمیشه که درطی چند روز عاشق دختری شدم که داشت خودکشی میکرد و من نجاتش دادم
و الان هم به لطفش تونستم یک کار بزرگ توی زندگیم انجام بدم.
یک دستی تو موهاش کشیدم و گفتم : ا/ت؟ ا/ت بیدار شو امروز کلی
کار داریم.

لایک بالای ۳۰🎗️💛

کامنت فراموش نشه🔖💜

کپی ممنوع💔❌
دیدگاه ها (۱۲)

خدایی خیلی کیف میده نمیدونم چرا 😂😂😂😂😂😂😂

😂😂😂😂

😂😂😂😂😂

😐😂

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

هرزه ی حکومتی پارت ۷ بردمش تو اتاق خودم...دستش و محکم ول کرد...

وقتی حامله بودی ولی بچه رو بدون اجازه شون سقط میکنی(درخواستی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط