قسمت سی امواج بلا

( قسمت سی: امواج بلا )
.
.
 کم مشکلات مختلف شروع به خودنمایی کرد ... سنگ پشت سنگ ... اتفاق پشت اتفاق ... و اوج ماجرا زمانی بود که به خاطر یک مشکل اداری، بیمه و شهریه ای که می گرفتم قطع شد ... حدود 5 ماه ... بدون منبع درآمد، بدون حمایت خانواده ... چند ماه با فقر زندگی کردم ... .
تنها یک قدم با فقر مطلق فاصله داشتم ... غذا بر اساس تعداد و اسامی ثبت شده می رسید که اسمم از توی لیست هم خط خورد ... بچه هایی که از وضعم خبر داشتن، دور هم جمع شدن ... هر روز بخشی از غذاشون رو جدا می کردن و یواشکی کنار تختم میزاشتن ... با این وجود، بیشتر روزها رو روزه می گرفتم ... شخصیتم اجازه نمی داد احساس عجز و ناتوانی کنم ... .
.
هر وقت فشار روم خیلی شدید می شد یاد سخن شهید آوینی می افتادم ... دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند و گرنه در صلح و آسایش و فراغت اهل دین بسیارند ... .
به خودم می گفتم ... برای اینکه از فولاد سخت، چیز با ارزشی بسازن ... اول خوب ذوبش می کنن ... نرمش می کنن ... بعد میشه ستون یک ساختمان ... و خدا رو به خاطر تک تک اون فشارها و سختی ها شکر می کردم ... .
.
کم کم دل دردهام شروع شد ... اوایل خفیف بود ... نه بیمه داشتم ... نه پولی برای ویزیت و آزمایش ... نه وقتی برای تلف کردن ... به هر چیز مثل خستگی، گرسنگی و ... فکر می کردم ... جز سرطان ...

#شیعه
#ره_یافته
#تازه_مسلمان
دیدگاه ها (۳)

( قسمت سی و یکم: می خواهم بمانم ).درد شدید شده بود ... گاهی ...

( قسمت سی و دوم: یاابالفضل )..جواب آزمایش اومد، خوش خیم بود ...

( قسمت بیست و نهم: جهاد من ).کشور من پر بود از مبلغ های وهاب...

آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟آنکه زاغیار برد شکوه بر ی...

#رویای #جوانی #پارت-۶خیلی عصابم خورد شد . یونگی اومد و گفت :...

پارت ۱

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩³⁸سرمو اوردم بالا و به پسرا که داشتن بحث می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط