چند سال پیش تو ی از روزها شلوغ ااتوبوس نار پس

✨🦋🧚🏼‍♀️چند سال پیش توے یڪے از روزهاے شلوغ ااتوبوس ڪنار پسرے ایستادہ بودم، ڪہ ناگهان اتوبوس ترمز ڪرد.همہ ریختن روے هم،و پسرہ براے این ڪہ نیفتہ ام بازوشو داد گرفتم با انگشتام محڪم فشار دادم در یڪ لحظہ همزمان درد و خندش گرفت.. باخندہ گفت چرا نیشگون میگیرے؟ خودمو جمع و جور ڪردم، بازوشو بوسیدم و گفتم
نمے دونم چرا این جور وقتا من بیشتر از بقیہ پرت میشم، شبے نیست ڪہ از روے تخت پرت نشم پایین. خواهرم میگہ مریم توے زندگے قبلے توپ بودہ، گفتم اگہ رفتے خونہ دیدے بازوت ڪبود شدہ فحش بدہ آزادے. در عرض چند دقیقہ صمیمے شدہ بودیم وصداے خندمون اتوبوس رو برداشتہ بود.دو ایستگاہ بعد من رسیدم باعجلہ خداحافظے ڪردم و پیادہ شدم اتوبوس رفت پسرہ هم رفت..حالا چند سالہ ڪہ فڪر مے ڪنم با نظمم با پیادہ شدن بہ موقعم با تلاش براے سر وقت رسیدن سر ڪلاس باشگاہ یڪ دوستے شاد و قشنگ رو در نطفہ خفہ ڪردم.. زندگے در این بدو بدوها، خودشو از ما گرفته.. چند نفر از ما ڪنار ایستگاہ مے زنیم ڪنار تا غروب خورشید رو نگاہ ڪنیم....؟🦋🧚🏼‍♀️🦋🧚🏻‍♂️✨
#سوسن_مریم
#مشاعره_پروانه_ها🧚
#دلنوشته
#خاطرات
دیدگاه ها (۱۸)

‍آدمایه اضافی زندگیتونو حذف کنید حتی اگه هیچکس جز خودتون نمو...

فقط يك بار ميتوان عاشق شد بار دوم خبری از جنس اصل نيست!😔💔🚶‍♀...

🍃🧚🏼‍♀️🦋نیست بوی آشنا را تاب غربت بیش ازیناز نسیم صبح بوی یار...

🧜🏻‍♀️🧜🏻‍♀️پریِ دریایے بودم،🧜🏻‍♀️🧜🏻‍♀️با موهایے از موج و دلِ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط