🖤پادشاه من🖤
جونگ کوک بهشون گفت بیان تو راستش دلم سوخت جوری که گریه میکردن، من اصلا آدم کینه ای نیستم همین موضوع همیشه باعث شکست من شده جالب اینه نمیتونم بهش غلبه کنم...........
کوک: آجوما تو اخراجی
آجوما: ارباب ولی من به این کار احتیاج دارم لطفاااا
کوک: ببند فکتو برو خدارو شکر کن مجازات نشدی، بندازینش بیرون
بادیگارد : باشه ارباب
کوک: خب حالا تو برای چی به ا.ت خانوم توهین کردی هاااا؟
ا.ت تو دلش : ا.ت خانوم؟ 😳
دختره: ارباب خواهش میکنم منو ببخشید من غلط کردم خواهش میکنم
کوک: من باید ببخشمت؟
دختره: آ.. آها ا.ت خانوم لطفا منو ببخش من غلط کردم واسه تک تک حرفایی که بهتون زدم 🙏( زانو زده)
ا.ت: پاشو ، فک کنم لایق یه فرصت دیگه باشی
دختره: وا.. واقعا خیلی ازتون ممنونم
کوک: یه فرصت دیگه بهت میدم اما اگه دوباره قوانین عمارتو بشکنی بد تنبیه میشی
دختره : دیگه همچین کاری نمیکنم
کوک: میتونی بری
از زبان ا.ت:
برای یه بارم که شده حس خوبی بهم دست داد ، یه حامی که هوامو داره . بعد رفتن اون دختره منم خواستم برم که کوک دستمو گرفتو گفت:
کوک: ا.ت
ا.ت: بله
کوک:میخوام بغلت کنم 😏
ا.ت: جانم؟ 😳
نذاشت حرفم تموم بشه که منو تو بغل خودش کشید جالبیش اینجاس تو بغلش عین جوجه بودم ، گفتم:
ا.ت: جونگ کوک بسه دیگه پنج دیقه شد
کوکی: مشکلیه؟
ا.ت: بابا خشک شدم
جونگ کوک: اوکی( ولش کرد بلخره ) ا.ت ما یه بچه داریم بهتر نیس بریم تو خطی که باید توش باشیم
ا.ت: منظورت چیه؟
جونگ کوک: میخوام باهات ازدواج کنم
ا.ت: ازدواج؟ مگه تو منو دوس داری
جونگ کوک : قبلا که بهت گفتم دوست دارم چرا انقدر تعجب میکنی
ا.ت: برام عادی نیس همین
جونگ کوک : وایسا نکنه از من خوشت نمیاد
ا.ت: نه، نه من از خیلی وقت پیش زمانی که صورتتو ندیده بودم ...... (کوک بوسش کرد 😑 حرومت شه ا.ت)
کوک: از زمانی که صورتمو ندیده بودی هم از من خوشت میومد😏
ا.ت: آ،آره منو انقدر بوس نکن
کوک: پس عشق من یکطرفه نیست
ا.ت: خب..... نه( از خجالت آب شدن ا.ت خانوم )
کوک: لباستو در بیار
ا.ت :جانمممممممممممممممم(داد)
کوک: داد نزن همه شنیدن منظورم اینه لباس خدمتکاری رو دربیار دیگه لازم نیس کار کنی
ا.ت: آها، وایسا دیگه لازم نیس کار کنم 🤩
کوک: نخیر
ا.ت: اون لباسایی که دیشب دادی بهم تو اتاقته.....
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.