نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت

نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
دیدگاه ها (۲)

آینه ها و شب پره های مشتاق را به من بدهروشنی و شراب را

شب خوشخورشید .به من وعده دیداری بده .تا همه وجود مرا بلرزه د...

I died for beauty, but was scarceAdjusted in the tomb,When o...

الهی """"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""اب عنایت تو ب...

روزی که شب میشه______________________________پارت6💌ازبون سان...

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

P¹¹ویو تینا از خواب با صدای دوش حمام بیدار شدم - آه دوباره ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط