🌷🌹💐
🌷🌹💐
خود که میدانی گرفتارت شدم پنهان چرا
بعد عمری عاشقی حالا کنی حرمان چرا
عشق تو افروخته در دل شراری آتشین
چون نسیمی ره نیابی بر دل سوزان چرا
چون گل پژمرده ای هستم ز ایوان وجود
نورت ای مهر آفرین، بر من نشد تابان چرا
گشته بیمار این تن وجانم ز هجرت ای نگار
خود طبیبانه نکردی درد من درمان چرا
گفته بودم گر بیایی بر رهت قربان کنم
این جدایی را نکردی یار من پایان چرا
همچومجنون میشوم آواره ی صحرای عشق
گشته ای نا مهربان ،ای لیلی دوران چرا
معنوی با عاشقان گو عشق الماس است دُر
میفروشید این گهر سرمایه را ،ارزان چرا؟
خود که میدانی گرفتارت شدم پنهان چرا
بعد عمری عاشقی حالا کنی حرمان چرا
عشق تو افروخته در دل شراری آتشین
چون نسیمی ره نیابی بر دل سوزان چرا
چون گل پژمرده ای هستم ز ایوان وجود
نورت ای مهر آفرین، بر من نشد تابان چرا
گشته بیمار این تن وجانم ز هجرت ای نگار
خود طبیبانه نکردی درد من درمان چرا
گفته بودم گر بیایی بر رهت قربان کنم
این جدایی را نکردی یار من پایان چرا
همچومجنون میشوم آواره ی صحرای عشق
گشته ای نا مهربان ،ای لیلی دوران چرا
معنوی با عاشقان گو عشق الماس است دُر
میفروشید این گهر سرمایه را ،ارزان چرا؟
۱.۹k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.