دلم تنگ است دلم برای رمل های روان فکه تنگ است

دلم تنگ است... دلم برای رَمل هایِ روانِ فکه تنگ است؛

چند ساعتی هست از سرزمین عشق آمده ام،،پس چرا هنوز هوائییَم؟؟؟ چرا هنوز دل تنگم؟؟ چرا هنوز دلم با اسم شهید،پر میگیرد؟؟؟ خدایا چرا من باید در جهنم باشم و دلتنگ بهشت بمانم؟؟ زندگی من به دو بخش تقسیم شده،،،
قبلِ راهیان نور ، بعدِ راهیان نور.

کاش همیشه در همان بهشت می ماندم.

کاش هرگز دوباره پا به این جهنم نمیگذاشتم... اما حیف،،،حیف که همیشه رؤیا هایم خیالی است.

آرزو داشتم مانند شهید ابراهیم هادی،،با لب عطشان،در فکه ،به بزم شهادت دعوت میشدم.

صد حیف که شهادت ،روزیِ سیَه رویان و گُنه کاران نمیشود!

شنیده ام هرکه به کربلا می رود ،،مجنون و شیدا میشود،،، وای خدای من،من فکه را دیدم و دیوانه شده ام.

این چه حس و حالی است خدایا؟

خدایا،،،نجاتم بده از این دنیا،از این جهنم…. 🌷 اللّهُمَ الرزُقنی الشَهادَة
#عشق_دختربچه_به_شهدا
#وقتی_که_با_شهدا_خلوت_کرده_بود
#خاکی_شدن_چادرش_اهمیتی_براش_نداشت
دیدگاه ها (۲)

براے من .. کہ پر پرواز ندارمــرسیدن بہ #تــو ..✨ کہ آن همہ ب...

تولد خودم مبارک باشهیک سال دیگه گذشتمنم یک سال بزرگتر شدم…یـ...

یَا مُقَلِّب الْقُلُوب وَ الْأَبْصَآرِ روشن کنچشم و دلم بہ د...

تـو رپا با جوهـر زر مےنویسـمشبیـہ دُرّ و گوهر مےنویسـمدرون د...

وعده ما بهشت... ماجرای ملاقات علمدار روایتگری کشور، شهید روح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط