[پرش زمانی به پنج ماه بعد]
[پرش زمانی به پنج ماه بعد]
ویو ملیسا 💖✝
الان تقریبا هفت ماهی میشه که منو جیمین ازدواج کردیم و الان دل من یه کوچولو میخواد ولی هر چقدر که با جیمین تلاش کردیم نشد من خیلی ناراحت بودم
ملیسا:جیمین اگر ایندفعه نشه چی دیگه بچه دار نمیشم (با بغض)
جیمین:چرا عزیزم میشی میشی نگران نباش بهت قول میدم یه کوچولو بیاریم
ملیسا و جیمین با هم پیش یکی از بهترین متخصص های زنان و زایمان رفتن و اون دکتر بهمون گفت
دکتر:شما چرا این دارو هارو میخورید
ملیسا:دکتر قبلی بهم گفت که اینارو بخورم تا بچه دار شم
دکتر:این دارو ها بدتر بچه رو سقت میکنه
ملیسا و جیمین خیلی تعجب کرده بودن و به هم نگاه میکردم
جیمین:یعنی این همه مدت من۱۵تا بچه به وجود اوردم ولی با این قرص ها سقت شدن
ملیسا:من باورم نمیشه چطور ممکنه
دکتر:بله اقای پارک شما بچه رو به وجود اوردین ولی با این قرص ها سقتش کردین و ویتامین بدنتون رو هم کم کرده و گرفته و خیلی خیلی دوران بارداری سختی خواهد داشت
ملیسا:هر قرص ویتامینی که لازم هست بنویسید من میخورم بچم سالم و سلامت به دنیا بیاد
دکتر:خب من براتون..... (اسم قرص ها رو نمیدونم حالا هر چی خودتون دوست داشتید بگید😐) این هارو بگیرید و سر موقع بخورید
جیمین و ملیسا:ممنون خدانگهدار
دکتر:خواهش میکنم وظیفه بود خدانگهدار
ویو جیمین 💖
وقتی وارد ماشین شدیم از ذوقی که داشتم ماشین رو بالا و پایین میکردم(ماشین جیمین فنر داشت و بالا پایین میشد)
ملیسا:وای جیمین نکن من میترسم
جیمین:نترس من اینجام
ملیسا رو در اغوش میگیره و بعد راه میوفته به سمت خونه توی راه دارو های ملیسا رو میگیره و میرن خونه تا یه شب طولانی رو با ملیسا انجام بده
[پرش زمانی به شب]
(اینجا ذهن منحرف خودتون رو میخواد چون قراره جیمین با ملیسا س*ک*س کنن😑)
ویو ملیسا 💖✝
بعد از انجام یک راند خیلی خسته کننده خوابیدیم و جیمین خیلی حالش خوب نبود
[پرش زمانی به صبح]
ویو جیمین 💖
صبح از خواب بیدار شدم ولی زیاد حالم خوب نبود بخواطر همین زنگ زدم به کمپانی و گفتم امروز نمیام چون زیادی حالم خوب نیست
و از یه طرف بخواطر ملیسا هم بود ما ۱۶ باد این کار رو انجام دادیم و من دیگه نمیتونستم به صورت ملیسا نگاه کردم انقدر کیوت خوابیده بود که دلم نیومد بیدارش کنم
ویو ملیسا 💖✝
صبح از خواب بیدار شدم و یه درد خیلی شدیدی زیر دلم حس کردم در هدی که از درد جیغ زدم و گریه کردم
جیمین:عه بیدار شدی عشقم (جیمین پایین نبود که برای ملیسا صبحانه درست کنه)
ملیسا:ایییییییییییی(با جیغ)
جیمین:چی شد
ملیسا:ای جیمین دلم درد میکنه(با گریه)
جیمین:بریم بیمارستان
ملیسا:اره بریم ترو خدا زود تر (با گریه)
ویو ملیسا 💖✝
از دردم نمیتونستم تکون بخورم جیمین منو براید استایل بغل کرد و گزاشت تو ماشین و سریع رفت بیمارستان
ادامه دارد........
اسکی ممنوع❌
ویو ملیسا 💖✝
الان تقریبا هفت ماهی میشه که منو جیمین ازدواج کردیم و الان دل من یه کوچولو میخواد ولی هر چقدر که با جیمین تلاش کردیم نشد من خیلی ناراحت بودم
ملیسا:جیمین اگر ایندفعه نشه چی دیگه بچه دار نمیشم (با بغض)
جیمین:چرا عزیزم میشی میشی نگران نباش بهت قول میدم یه کوچولو بیاریم
ملیسا و جیمین با هم پیش یکی از بهترین متخصص های زنان و زایمان رفتن و اون دکتر بهمون گفت
دکتر:شما چرا این دارو هارو میخورید
ملیسا:دکتر قبلی بهم گفت که اینارو بخورم تا بچه دار شم
دکتر:این دارو ها بدتر بچه رو سقت میکنه
ملیسا و جیمین خیلی تعجب کرده بودن و به هم نگاه میکردم
جیمین:یعنی این همه مدت من۱۵تا بچه به وجود اوردم ولی با این قرص ها سقت شدن
ملیسا:من باورم نمیشه چطور ممکنه
دکتر:بله اقای پارک شما بچه رو به وجود اوردین ولی با این قرص ها سقتش کردین و ویتامین بدنتون رو هم کم کرده و گرفته و خیلی خیلی دوران بارداری سختی خواهد داشت
ملیسا:هر قرص ویتامینی که لازم هست بنویسید من میخورم بچم سالم و سلامت به دنیا بیاد
دکتر:خب من براتون..... (اسم قرص ها رو نمیدونم حالا هر چی خودتون دوست داشتید بگید😐) این هارو بگیرید و سر موقع بخورید
جیمین و ملیسا:ممنون خدانگهدار
دکتر:خواهش میکنم وظیفه بود خدانگهدار
ویو جیمین 💖
وقتی وارد ماشین شدیم از ذوقی که داشتم ماشین رو بالا و پایین میکردم(ماشین جیمین فنر داشت و بالا پایین میشد)
ملیسا:وای جیمین نکن من میترسم
جیمین:نترس من اینجام
ملیسا رو در اغوش میگیره و بعد راه میوفته به سمت خونه توی راه دارو های ملیسا رو میگیره و میرن خونه تا یه شب طولانی رو با ملیسا انجام بده
[پرش زمانی به شب]
(اینجا ذهن منحرف خودتون رو میخواد چون قراره جیمین با ملیسا س*ک*س کنن😑)
ویو ملیسا 💖✝
بعد از انجام یک راند خیلی خسته کننده خوابیدیم و جیمین خیلی حالش خوب نبود
[پرش زمانی به صبح]
ویو جیمین 💖
صبح از خواب بیدار شدم ولی زیاد حالم خوب نبود بخواطر همین زنگ زدم به کمپانی و گفتم امروز نمیام چون زیادی حالم خوب نیست
و از یه طرف بخواطر ملیسا هم بود ما ۱۶ باد این کار رو انجام دادیم و من دیگه نمیتونستم به صورت ملیسا نگاه کردم انقدر کیوت خوابیده بود که دلم نیومد بیدارش کنم
ویو ملیسا 💖✝
صبح از خواب بیدار شدم و یه درد خیلی شدیدی زیر دلم حس کردم در هدی که از درد جیغ زدم و گریه کردم
جیمین:عه بیدار شدی عشقم (جیمین پایین نبود که برای ملیسا صبحانه درست کنه)
ملیسا:ایییییییییییی(با جیغ)
جیمین:چی شد
ملیسا:ای جیمین دلم درد میکنه(با گریه)
جیمین:بریم بیمارستان
ملیسا:اره بریم ترو خدا زود تر (با گریه)
ویو ملیسا 💖✝
از دردم نمیتونستم تکون بخورم جیمین منو براید استایل بغل کرد و گزاشت تو ماشین و سریع رفت بیمارستان
ادامه دارد........
اسکی ممنوع❌
۲۶.۳k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.