فرصتی نبود
فرصتی نبود
لحظه اش که برسد
نه به دستهایش فکر میکنم
نه آخرین نگاهش
نه رفتنش
نه
حتی
آرزوی ماندنش
تنها به زمینی که باید دهان باز
و با قساوت تمام
ببلعد
منی را که نمیداند
پس از این لحظه ها
نه با خودش چه باید بکند
نه
با دلش....
+ تو را به کابوسهایم راهی نیست ، چشمهایم همیشه باز است...
+ مثل یک "احمـــــــــــــــــــــــــــق" هر شب رویایت را میبینم..
+ بوسه بارانم کرده بودی در برف و کوچه!همین دیشب را میگویم!
لحظه اش که برسد
نه به دستهایش فکر میکنم
نه آخرین نگاهش
نه رفتنش
نه
حتی
آرزوی ماندنش
تنها به زمینی که باید دهان باز
و با قساوت تمام
ببلعد
منی را که نمیداند
پس از این لحظه ها
نه با خودش چه باید بکند
نه
با دلش....
+ تو را به کابوسهایم راهی نیست ، چشمهایم همیشه باز است...
+ مثل یک "احمـــــــــــــــــــــــــــق" هر شب رویایت را میبینم..
+ بوسه بارانم کرده بودی در برف و کوچه!همین دیشب را میگویم!
۵۹۶
۲۸ مهر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.