درموسم پیری به سر افتاده خیالی
درموسم پیری به سر افتاده خیالی
صد حیف که این معرکه را نیست مجالی
در پرسه ی بیرحمی و سوزنده این برف
سرما شده تن پوشِ دل آزار ِ لیالی
هر بار گذر کردم از این باغ پر از سیب
قسمت نشد از شاخه ، مرا میوه ی کالی
این چشمه که افتاده در اندیشه ی دریا
هرگز نخروشیده از آن آب زلالی
کابوس من و پرسه زدن های شبانه
توجیه نجیبانه ی رویای محالی
پنهان شده موهای سیاه از پس ایّام
این برف نشان داده که در حال زوالی
مانده ست از این باغ خزان دیده بیابان
دیریست نروییده گل عشق و وصالی
صد حیف که این معرکه را نیست مجالی
در پرسه ی بیرحمی و سوزنده این برف
سرما شده تن پوشِ دل آزار ِ لیالی
هر بار گذر کردم از این باغ پر از سیب
قسمت نشد از شاخه ، مرا میوه ی کالی
این چشمه که افتاده در اندیشه ی دریا
هرگز نخروشیده از آن آب زلالی
کابوس من و پرسه زدن های شبانه
توجیه نجیبانه ی رویای محالی
پنهان شده موهای سیاه از پس ایّام
این برف نشان داده که در حال زوالی
مانده ست از این باغ خزان دیده بیابان
دیریست نروییده گل عشق و وصالی
۱.۴k
۰۴ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.