وای اگر یک شب در آغوشم بگیری محشر است

وای اگر یک شب در آغوشم بگیری محشر است
تنگ بین ِ بازوان ِ تو اسیری محشر است

تا تویی ماه ِ تمام ِ هر شب ِ این آسمان
حال و روز ِ کهکشان ِ راه ِ شیری محشر است

شاهبانو! میشود باشم وزیر ِ عاشقت؟
شاهنامه گاه در قطع ِ وزیری محشر است

طرح ِ اسلیمی ِ گُل از خوشخرامی های ِ توست
نقش ِ جای ِ پات بر فرش ِ کویری محشر است

تا بیایی می پرد از سر خماری ِ بهار
دستمالی پشت ِ "شیشه" "گرد"گیری محشر است

کاش میشد پابه پایت از جوانی بگذرم
دست ِ تو باشد عصای ِ دست ِ پیری محشر است

"بی تو مهتابم گذشتم باز از آن کوچه شبی" *
آه.. این شعر ِ "فریدون ِ مشیری" محشر است

گریه ام پرسید از دلتنگی ام تکلیف چیست؟
گفت خوب است انتظار اما بمیری محشر است

آنقدر حالم نپرسیدی که پوسیدم به خاک
تا بیایی و سراغم را بگیری "محشر" است

#شهراد_میدری
دیدگاه ها (۶)

بیستون بود و تمنای دو دوستآزمون بود و تماشای دو عشقدر زمانی ...

این هوا چتر نمیخواهدمن را میخواهدتو را میخواهدخیابان ولیعصر ...

سحرخیزتر از من" عشق تو است "که هر صبح ...زودتر از من بیدار م...

در طریق عشق، خار از پا کشیدن، مشکل است!ریشه در دل می کند، خـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط