خدا گفت لیلی یک ماجراست ماجرایی آکنده از من

......
خدا گفت: لیلی یک ماجراست، ماجرایی آکنده از من.

ماجرایی که باید بسازیش.

شیطان گفت: تنها یک اتفاق است. بنشین تا بیفتد.

آنان که حرف شیطان را باور کردند، نشستند

و لیلی هیچ گاه اتفاق نیفتاد.

مجنون اما بلند شد، رفت تا لیلی را بسازد.

خدا گفت: لیلی درد است. درد زادنی نو. تولدی به دست خویشتن.

شیطان گفت: آسودگی ست. خیالی ست خوش.

خدا گفت: لیلی، رفتن است. عبور است و رد شدن.

شیطان گفت: ماندن است. فرو رفتن در خود.

خدا گفت: لیلی جستجوست. لیلی نرسیدن است و بخشیدن.

شیطان گفت: خواستن است. گرفتن و تملک.

خدا گفت: لیلی سخت است. دیر است و دور از دست.

شیطان گفت: ساده است. همین جایی و دم دست.

و دنیا پر شد از لیلی های زود. لیلی های ساده اینجایی.

لیلی های نزدیک لحظه ای.

خدا گفت: لیلی زندگی ست. زیستنی از نوعی دیگر.

لیلی جاودانگی شد و شیطان دیگر نبود.

مجنون، زیستنی از نوعی دیگر را برگزید و می دانست که لیلی تا ابد طول می کشد.
دیدگاه ها (۹)

در هر "من" ظلم جاری است.در هر" ما" صلح جاری است.در هر "ظلم" ...

زینب کبری (س) روز پنجم جمادی الاول سال 5 یا 6 هجرت در مدینه ...

آقا جان تمام این سالها که درس خواندیم;دبیر ریاضی به ما نگفت ...

الهی و ربی من لی غیرک اسئله کشف ضری و النظر فی امری ... الهـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط