در جست و جوی ثریا
یه شب از تنهایی حوصلم سر رفته بود که به خانمم گفتم بیا بریم یه کمی قدم بزنیم. اون موقع به ورزش نانچیکو علاقه مند شده بودم و همیشه دو تا نانچیکو تو دستم بود و دائما تمرین می کردم....بعد راه افتادیم سمت خونه سید مهدی که همون نزدیکیا بود. در حالی که دو تا نانچیکوهام تو دستم بود و داشتم باهاشون ور می رفتم، زنگ خونه شون رو زدم. از پشت آیفون یکی گفت بفرمایین. فکر کردم صدای قناده. خواستم سر به سرش بذارم؛ گفتم: سی دی، عکس، پاستور، عرق و هرچی خلاف بخوای دارم.
آیفون قطع شد و یه مرتبه دیدم صاحب خونه شون با خانمش در حالی که یه چوب بزرگ تو دستش بود، اومد دم در. فهمیدم خیط کاشتم و جای این که زنگ پایین رو بزنم، زنگ صاحب خونه رو زدم. یه مرتبه چشمش به من افتاد که دو تا نانچیکو تو دستمه، با ظاهری مذهبی، و با یه خانم بسیار محجبه که همرامه. بنده خدا منو نمی شناخت، حرفایی که از پشت آیفون شنیده بود، اصلا به ریخت و قیافه من و خانمم نمی خورد و برای همین کاملا هنگ کرد. من فقط آب گلوم رو قورت دادم و گفتم: منظورم سی دی خام، عکس آقا، کارت ملاقات رهبری و عرق بیدمشک بود.....
پ.ن: کتاب درباره ی رسول، دانشجوی شیطون و نخبه دانشگاه تهرانِ که در مسیر دانشگاه در حال کسب موفقیت های زیادی هست اما تصمیمی می گیره که باعث تغییرات مهمی در زندگیش میشه.
پ.ن۲: توی کتاب از همه چی گفته شده، از ارتباط آدم ها با خدا، از توجه هایی که باید به امتحان های خدا کرد، از مثال های خوب برای اتفاق های واقعی و دغدغه های نویسنده درباره حوادث دنیای اطرافش.
پ.ن۳: من با یه سری حرفای کتاب موافق نیستم
پ.ن۴: انتشارات #ملک_اعظم خیلی کتابای خوبی داره چاپ می کنه، خدا خیر بده به آقای #عاکف.
#کتاب
#در_جست_و_جوی_ثریا
#عبدالرسول_کشمیری
تصحیح و بازنگری: #سعید_عاکف
#نشر #ملک_اعظم
آیفون قطع شد و یه مرتبه دیدم صاحب خونه شون با خانمش در حالی که یه چوب بزرگ تو دستش بود، اومد دم در. فهمیدم خیط کاشتم و جای این که زنگ پایین رو بزنم، زنگ صاحب خونه رو زدم. یه مرتبه چشمش به من افتاد که دو تا نانچیکو تو دستمه، با ظاهری مذهبی، و با یه خانم بسیار محجبه که همرامه. بنده خدا منو نمی شناخت، حرفایی که از پشت آیفون شنیده بود، اصلا به ریخت و قیافه من و خانمم نمی خورد و برای همین کاملا هنگ کرد. من فقط آب گلوم رو قورت دادم و گفتم: منظورم سی دی خام، عکس آقا، کارت ملاقات رهبری و عرق بیدمشک بود.....
پ.ن: کتاب درباره ی رسول، دانشجوی شیطون و نخبه دانشگاه تهرانِ که در مسیر دانشگاه در حال کسب موفقیت های زیادی هست اما تصمیمی می گیره که باعث تغییرات مهمی در زندگیش میشه.
پ.ن۲: توی کتاب از همه چی گفته شده، از ارتباط آدم ها با خدا، از توجه هایی که باید به امتحان های خدا کرد، از مثال های خوب برای اتفاق های واقعی و دغدغه های نویسنده درباره حوادث دنیای اطرافش.
پ.ن۳: من با یه سری حرفای کتاب موافق نیستم
پ.ن۴: انتشارات #ملک_اعظم خیلی کتابای خوبی داره چاپ می کنه، خدا خیر بده به آقای #عاکف.
#کتاب
#در_جست_و_جوی_ثریا
#عبدالرسول_کشمیری
تصحیح و بازنگری: #سعید_عاکف
#نشر #ملک_اعظم
۱۳.۴k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.