تو مال منی فصل ۲ پارت ۷
که یهو مامان بزرگ رفت سمت یونا و زد تو گوشش و گفت
م.ب : حرفی که میخوای تخ کنی بیرون رو خوب مزه مزه کن مخصوصا اگر درباره ا.ت من هست من دیگه به هیچ کدومتون اجازه نمیدم که اذیتش کنید
کوک : منم همین طور من مواظبش میمونم
م.ک : میدونی چیه کوک اون دختر امروز تبدیل شده به یه قاتل زنجیره ای ولی یه کار این دختر خیل زیباست که نام و اساس پدر و مادرش رو زنده نگه میداره دلم براش تنگ شده بود ( بغض )
همه رفتن خونه هاشون و شب رو به صبح رسوندن
کوک هر روز به شرکت ا.ت میرفت تا اون رو ببینه و بتونه حداقل یکم از رابطه خودشون رو به حالت قبل بر گردونه تا روزی که خانواده اوت بیان خونه اونا
روز ها گذشت و خانواده جانگ شبی رو مهمان خانواده جئون شدن
همه جلو در بودن و ا.ت هم اونجا با یه لباس مجلسی زیبا ایستاده بود و کوک برای خوشآمد گویی جلو در وایساده بود رسید به کوک که ا.ت نگاه سردش رو داد بهش و خیلی ریلکس دست داد بهش که یکدفعه یونا اومد جلو و خودش رو مالید به کوک و با حالت لوسی گفت
ا.ت : او ا.ت سلام خوبی ( لوس )
کوک : ازم فاصله بگیر ( سرد )
کوک یونا رو پس زد و دید که ا.ت رفته سر جاش نشسته
همه اومدن داخل و چند ساعت از حرف زدن ها و پذیرایی میگذشت که ا.ت میخواست بره سرویس بهداشتی که مامان بزرگ راهنمایش کرد از قبل با کوک برنامه ریخته بود
م.ب : بفرمایید فعلا این دستشویی سالمه
ا.ت : ممنون
ا.ت رفت داخل اتاق جونگ. کوک تا از سرویس بهداشتی اون استفاده کنه رفت داخل کارش رو انجام داد و اومد بیرون میخواست بره سمت در که صدایی از پشت ترسوندش
کوک : ا.ت
ا.ت : هه ببخشید
کوک : باید باهات حرف بزنم
ا.ت : آقای جئون بعدا شاید بتونیم صحبت کنیم الان نمیشه
کوک : چرا نمیشه
ا.ت : آقای جئون لطفا بس کنید ( سرد )
کوک : ا.ت ...
ا.ت : جانگ ا.ت هستم
کوک میره سمت ا.ت و اون رو میکشه سمت خودش تا جایی که فاصله بینشون به صفر برسه به چشماش نگاه میکنه و میگه
کوک : نه تو جئون ا.ت هستی همسر همیشگی جئون جونگ کوک یادت نره تو هر جایی بری باز مال منی حتی اگر خودت نخوای ( آروم )
کوک این هارو گفت ولی حسی در چشمای ا.ت ندید انگار عشق بینشون مرده بود
ا.ت ازش فاصله گرفت و گفت
ا.ت : بهتره هرچه سریع تر این اراجیف رو تمومش کنی
و رفت پایین
کوک بازهم به بن بست خورد اونم رفت پایین
«ویو چند ساعت بعد »
همه سر میز شام نشسته بودن و مشغول غذا خوردن بودن که یهو .....
شرط ها :
۶۵۰ تا فالور و ۴۰ یا ۵۰ تا لایک
م.ب : حرفی که میخوای تخ کنی بیرون رو خوب مزه مزه کن مخصوصا اگر درباره ا.ت من هست من دیگه به هیچ کدومتون اجازه نمیدم که اذیتش کنید
کوک : منم همین طور من مواظبش میمونم
م.ک : میدونی چیه کوک اون دختر امروز تبدیل شده به یه قاتل زنجیره ای ولی یه کار این دختر خیل زیباست که نام و اساس پدر و مادرش رو زنده نگه میداره دلم براش تنگ شده بود ( بغض )
همه رفتن خونه هاشون و شب رو به صبح رسوندن
کوک هر روز به شرکت ا.ت میرفت تا اون رو ببینه و بتونه حداقل یکم از رابطه خودشون رو به حالت قبل بر گردونه تا روزی که خانواده اوت بیان خونه اونا
روز ها گذشت و خانواده جانگ شبی رو مهمان خانواده جئون شدن
همه جلو در بودن و ا.ت هم اونجا با یه لباس مجلسی زیبا ایستاده بود و کوک برای خوشآمد گویی جلو در وایساده بود رسید به کوک که ا.ت نگاه سردش رو داد بهش و خیلی ریلکس دست داد بهش که یکدفعه یونا اومد جلو و خودش رو مالید به کوک و با حالت لوسی گفت
ا.ت : او ا.ت سلام خوبی ( لوس )
کوک : ازم فاصله بگیر ( سرد )
کوک یونا رو پس زد و دید که ا.ت رفته سر جاش نشسته
همه اومدن داخل و چند ساعت از حرف زدن ها و پذیرایی میگذشت که ا.ت میخواست بره سرویس بهداشتی که مامان بزرگ راهنمایش کرد از قبل با کوک برنامه ریخته بود
م.ب : بفرمایید فعلا این دستشویی سالمه
ا.ت : ممنون
ا.ت رفت داخل اتاق جونگ. کوک تا از سرویس بهداشتی اون استفاده کنه رفت داخل کارش رو انجام داد و اومد بیرون میخواست بره سمت در که صدایی از پشت ترسوندش
کوک : ا.ت
ا.ت : هه ببخشید
کوک : باید باهات حرف بزنم
ا.ت : آقای جئون بعدا شاید بتونیم صحبت کنیم الان نمیشه
کوک : چرا نمیشه
ا.ت : آقای جئون لطفا بس کنید ( سرد )
کوک : ا.ت ...
ا.ت : جانگ ا.ت هستم
کوک میره سمت ا.ت و اون رو میکشه سمت خودش تا جایی که فاصله بینشون به صفر برسه به چشماش نگاه میکنه و میگه
کوک : نه تو جئون ا.ت هستی همسر همیشگی جئون جونگ کوک یادت نره تو هر جایی بری باز مال منی حتی اگر خودت نخوای ( آروم )
کوک این هارو گفت ولی حسی در چشمای ا.ت ندید انگار عشق بینشون مرده بود
ا.ت ازش فاصله گرفت و گفت
ا.ت : بهتره هرچه سریع تر این اراجیف رو تمومش کنی
و رفت پایین
کوک بازهم به بن بست خورد اونم رفت پایین
«ویو چند ساعت بعد »
همه سر میز شام نشسته بودن و مشغول غذا خوردن بودن که یهو .....
شرط ها :
۶۵۰ تا فالور و ۴۰ یا ۵۰ تا لایک
- ۱۶.۷k
- ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط