یک روز یه مردی که خسته شده بود از کار زیادعصبی میشه و م
.یک روز یه مردی که خسته شده بود از کار زیاد.عصبی میشه و میگه خدایا چرا زنها بخوابن ، ما مثل خر کارکنیم ...!!بیا خوبی کن در حق ما و من بشم زن و زنم بشه مرد...!خلاصه میگذره و یه روز مرده از خواب بیدار میشه میبینه زن شده و زنشم مرد شده!!قند تو دلش آب میشه و به زنه میگه: تو برو سرکار ،کارهای خونه بامن ...از اون به بعد مَرده بچه میبرده مدرسه، ظرف میشسته، غذا می پخته، لباس اتو میکرده، دستشویی و حموم رو میشسته ......خلاصه کار خونه دهنش رو اسفالت میکنه... :|میگه : خدایا غلط کردم میخوام همون مرد باشم، زن بودن خیلی سختره...!شب میخوابه و صبح بیدار میشه میبینه هنوز زنه ؛ میگه :خدایا من که گفتم غلط کردم چرا هنوز زن هستم...؟؟؟ندا آمد:حرف نزن ... باید 9 ماه صبر کنی،حامله ای...حامله!!
حققش بود..خخخ
حققش بود..خخخ
- ۷.۴k
- ۲۸ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط