Happy birthday to me:)
"توهم رو دستت ی این روزا میگزره رو تتو کن..."
طبیعتا امسالم مث سالای پیش تر شبای زیادی رو پشت سر گزاشتم؛خیلی شبا خواب تو چشمام رخنه کرده بود و نفهمیدم چجوری و کی بیهوش شدم؛ولی مستثنی از اون شبا یسری شبا هم بوده ک پلکام روی هم بند نمیشدن...
چ شبایی ک فک میکردم دیگه صبح نمیشه و شد؛فک میکردم دیگه حالم خوب نمیشه و شد؛فک میکردم دیگه ته خطه و تازه شروع راه بود؛چ شبایی ک یواشکی قوانینو زیر پا میزاشتم؛چ شبایی ک دردا و فشارا؛مشکلا و همه ی اتفاقات زندگیم پلکامو باز نگه داشته.
شبایی بوده ک ذوق و هیجان تو چشمام، مث کافئین عمل کرده و نزاشته بخابم؛شبایی بوده ک استرس فردا روانیم میکرده؛شبایی بوده ک گریه و هق هق امون نمیداده بخابم!
ولی من همرو گذروندم...همرو!
چ خوب و چ بد رفت.۱۶ سال از زندگیم پر زد؛دیگه هیچوقت تو زندگیم نمیتونم ۵،۷، یا حتی ۱۵/۵ ساله باشم،قرار نیست دیگه بابت یسری ادما و اتفاقات غصه بخورم/ذوق کنم یا استرس بکشم!
دیگه بسه؛هرچی متعلق ب جسمم بودم بسه دیگه؛دیگه جدا توانشو ندارم ک احساسات دست و پامو ببنده؛دیگه توانِ غصه خوردن ندارم،میخام بکشم کنار! یجوری همچیو ول کنم بره ک سالِ دیگه اینموقع بجای یاداوری روزای سخت به خودم، بگم دیدی شد؟فقط کافی بود بسپاریش دست بالایی!
من دیگه قبول کردم زندگیمو؛بعدِ ۱۶ ساااال بلخره تونستم گردنش بگیرم...
پذیرفتم که قرار نیست اتفاق عجیب و خاصی بیفته،قرار نیست ی شبه همه چیز درست شه و قرار نیست ی روز چشم باز کنم و ببینم که معجزه رخ داده و همه چیزِ جهانم ایدهآل و شگفتانگیز شده…من فقط میدونم بالایی کریمه؛امروز تلخ باشه فردا شیرینه؛دست من نیس ک بخام کاری کنم؛همیشه ک همه چیز نباید خوب پیش بره؛اگه ابرها گریه نمیکردن، جنگل ها نمیخندیدن!
امسال دیگه در راحتی مطلق و بدون توجه و اورثینک راجب ی موضوع کوچیک و بدون اینکه حتی ذره ای به خودم سخت بگیرم فقط تلاش میکنم که آدمِ بهتری بشم ، رشد کنم، عشق بورزم به خاک، به گیاه، به حیوانات، به فصلها، به طبیعت، به آب، به انسانها!
ی امسال دیگه شُل وا میدم ک بره؛ به قولِ حافظِ بزرگ:
"گفت آسان گیر برخود کارها کز روی طبع
سخت میگیرد جهان بر مردمان سختکوش"
به جون سید آخرش هیچی نیست زندگی ی چند سالی غم و شادیه ی امسالو دور هم بگذرونیمش بره:)😂🥹
-به وقتِ ۱۱ آذر ۱۴۰۲
پرواز به سوی آسمان صلح|🕊
Royachi
"تولدمم مبارک🤍🥲"
طبیعتا امسالم مث سالای پیش تر شبای زیادی رو پشت سر گزاشتم؛خیلی شبا خواب تو چشمام رخنه کرده بود و نفهمیدم چجوری و کی بیهوش شدم؛ولی مستثنی از اون شبا یسری شبا هم بوده ک پلکام روی هم بند نمیشدن...
چ شبایی ک فک میکردم دیگه صبح نمیشه و شد؛فک میکردم دیگه حالم خوب نمیشه و شد؛فک میکردم دیگه ته خطه و تازه شروع راه بود؛چ شبایی ک یواشکی قوانینو زیر پا میزاشتم؛چ شبایی ک دردا و فشارا؛مشکلا و همه ی اتفاقات زندگیم پلکامو باز نگه داشته.
شبایی بوده ک ذوق و هیجان تو چشمام، مث کافئین عمل کرده و نزاشته بخابم؛شبایی بوده ک استرس فردا روانیم میکرده؛شبایی بوده ک گریه و هق هق امون نمیداده بخابم!
ولی من همرو گذروندم...همرو!
چ خوب و چ بد رفت.۱۶ سال از زندگیم پر زد؛دیگه هیچوقت تو زندگیم نمیتونم ۵،۷، یا حتی ۱۵/۵ ساله باشم،قرار نیست دیگه بابت یسری ادما و اتفاقات غصه بخورم/ذوق کنم یا استرس بکشم!
دیگه بسه؛هرچی متعلق ب جسمم بودم بسه دیگه؛دیگه جدا توانشو ندارم ک احساسات دست و پامو ببنده؛دیگه توانِ غصه خوردن ندارم،میخام بکشم کنار! یجوری همچیو ول کنم بره ک سالِ دیگه اینموقع بجای یاداوری روزای سخت به خودم، بگم دیدی شد؟فقط کافی بود بسپاریش دست بالایی!
من دیگه قبول کردم زندگیمو؛بعدِ ۱۶ ساااال بلخره تونستم گردنش بگیرم...
پذیرفتم که قرار نیست اتفاق عجیب و خاصی بیفته،قرار نیست ی شبه همه چیز درست شه و قرار نیست ی روز چشم باز کنم و ببینم که معجزه رخ داده و همه چیزِ جهانم ایدهآل و شگفتانگیز شده…من فقط میدونم بالایی کریمه؛امروز تلخ باشه فردا شیرینه؛دست من نیس ک بخام کاری کنم؛همیشه ک همه چیز نباید خوب پیش بره؛اگه ابرها گریه نمیکردن، جنگل ها نمیخندیدن!
امسال دیگه در راحتی مطلق و بدون توجه و اورثینک راجب ی موضوع کوچیک و بدون اینکه حتی ذره ای به خودم سخت بگیرم فقط تلاش میکنم که آدمِ بهتری بشم ، رشد کنم، عشق بورزم به خاک، به گیاه، به حیوانات، به فصلها، به طبیعت، به آب، به انسانها!
ی امسال دیگه شُل وا میدم ک بره؛ به قولِ حافظِ بزرگ:
"گفت آسان گیر برخود کارها کز روی طبع
سخت میگیرد جهان بر مردمان سختکوش"
به جون سید آخرش هیچی نیست زندگی ی چند سالی غم و شادیه ی امسالو دور هم بگذرونیمش بره:)😂🥹
-به وقتِ ۱۱ آذر ۱۴۰۲
پرواز به سوی آسمان صلح|🕊
Royachi
"تولدمم مبارک🤍🥲"
۱۳.۹k
۱۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.