چری چی کارم داشتی
چری : چی کارم داشتی
آنجل اگه به خوام همه چیز رو برات تعریف کنم خیلی وقت میبره فقط الان همراهمون بیا و اگه بهشتی ها بهمون حمله کردن لطفا آزمون محافظت کن چون این کارت باعث میشه پادشاه جونش رو از دست نده و ماهم بتونیم جهنم رو از خطر بزرگی که تهدیدش میکنه نجات بدیم
چری: باشه همراهتون میام اما بعدش باید بهم توصیح بدی چی شده
انجل: باشه فقط تو الان زود باش بیا تا دیر نشده باشه
همگی به سمت دروازه ی بهشت میدوند
وقتی به دروازه میرسن چارلی رو به بهشتی ها میگه
خواهش میکنم راهمون بدین جون پدرم در خطره
یکی از سر باز ها : چرا باید بزاریم برین داخل بهشت پرنسس جهنم
چارلی : چون پدرم داره میمیره اگه بمیره جهنم و بهشت هر دو در خطر جدی ای قرار میگیرن
همون سرباز دوباره : خب جهنم در خطر قراره بگیره لما ما مطمئنیم که بهشت در خطر قرار نمیگیره خانوم کوچولو
بعد بلند بلند می خنده که ازراعیل یک دفعه ظاهر میشه
ازراعیل: چی شده سرباز که انقدر بلند بلند میخندی
سربازه: اوه سلام ارباب
ازراعیل: اوه سلام پرنسس جهنم چی شده اومدی به بهشت
چارلی : آقای......
وگی آروم میگه : ازراعیل اسمشه
چارلی: آقای ازراعیل پدر من لوسیفر یعنی برادر شما خنجر خورده جونش در خطره فقط شما افراد بهشتی میتونید زنده کنید چون اون هم مثل شما قبلا بهشتی بوده
ازراعیل: همون طور که گفتی قبلا بهشتی بوده و قبلا هم برادرم بوده پس الان من دلیلی ندارم که به خوام راهتون بدم
انجل : آقای ...... اها ازراعیل میشه یک تجدید نظری کنید ماجرای این اتفاق بزرگه خواهش میکنم پادشاه لوسیفر واقعا مهربونه
ازراعیل: نه نمیشه من راهتون نمیدم چون دوست دارم که راهتون ندم
چری :آخه چرا مگه ما با شما کاری داشتیم
ازراعیل: ......
آنجل اگه به خوام همه چیز رو برات تعریف کنم خیلی وقت میبره فقط الان همراهمون بیا و اگه بهشتی ها بهمون حمله کردن لطفا آزمون محافظت کن چون این کارت باعث میشه پادشاه جونش رو از دست نده و ماهم بتونیم جهنم رو از خطر بزرگی که تهدیدش میکنه نجات بدیم
چری: باشه همراهتون میام اما بعدش باید بهم توصیح بدی چی شده
انجل: باشه فقط تو الان زود باش بیا تا دیر نشده باشه
همگی به سمت دروازه ی بهشت میدوند
وقتی به دروازه میرسن چارلی رو به بهشتی ها میگه
خواهش میکنم راهمون بدین جون پدرم در خطره
یکی از سر باز ها : چرا باید بزاریم برین داخل بهشت پرنسس جهنم
چارلی : چون پدرم داره میمیره اگه بمیره جهنم و بهشت هر دو در خطر جدی ای قرار میگیرن
همون سرباز دوباره : خب جهنم در خطر قراره بگیره لما ما مطمئنیم که بهشت در خطر قرار نمیگیره خانوم کوچولو
بعد بلند بلند می خنده که ازراعیل یک دفعه ظاهر میشه
ازراعیل: چی شده سرباز که انقدر بلند بلند میخندی
سربازه: اوه سلام ارباب
ازراعیل: اوه سلام پرنسس جهنم چی شده اومدی به بهشت
چارلی : آقای......
وگی آروم میگه : ازراعیل اسمشه
چارلی: آقای ازراعیل پدر من لوسیفر یعنی برادر شما خنجر خورده جونش در خطره فقط شما افراد بهشتی میتونید زنده کنید چون اون هم مثل شما قبلا بهشتی بوده
ازراعیل: همون طور که گفتی قبلا بهشتی بوده و قبلا هم برادرم بوده پس الان من دلیلی ندارم که به خوام راهتون بدم
انجل : آقای ...... اها ازراعیل میشه یک تجدید نظری کنید ماجرای این اتفاق بزرگه خواهش میکنم پادشاه لوسیفر واقعا مهربونه
ازراعیل: نه نمیشه من راهتون نمیدم چون دوست دارم که راهتون ندم
چری :آخه چرا مگه ما با شما کاری داشتیم
ازراعیل: ......
- ۱.۹k
- ۳۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط