مگو پرنده در این لانه ماندنش سخت است

مگو پرنده در این لانه ماندنش سخت است
بمان ! که مهر تو از سینه راندنش سخت است

چگونه دل نسپاری به دیگران ؟ که دلت
کبوتری است که یک جا نشاندنش سخت است

چه حال و روز غریبی که قلب عاشق من
اسیر کردنش آسان، رهاندنش سخت است

زبان حال دلم را کسی نمی‌فهمد
کتیبه‌های ترک خورده خواندنش سخت است

هزار نامه نوشتم بدون ختم کلام
حدیث شوق به پایان رساندنش سخت است...
دیدگاه ها (۱)

بی مرز تر از عشقم و بی خانه تر از باد ای فاتح بی لشگر من خان...

با هر بهانه و هوسی عاشقت شده استفرقی نمی کند چه کسی عاشقت شد...

بنشین تا نفسی هست نگاهت بکنم"نظری نیک به رخسارۀ ماهت بکنمشرر...

جانان سَری به دلشدگانش نمی زند جان بَر لب است عاشق چشم انتظا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط