part:۲
(ا.ت ویو)
معلم بعد درس دادن رفت بیرون و منم تنهایی رفتم سالن غذا خوری نشستم که دیدم یهو یه پسره اومد نشست کنارم
کوک: سلام من جونگ کوک هستم خوشبختم
ا.ت: سلام منم کیم ا.ت هستم خوشبختم (خجالت)
ا.ت با کوک گرم گرفته بود که می چا نشسته بود روبروشون و داشت نگاشون میکرد
می چا: هی جونگکوک چی میخوای؟ (کمی عصبی)
کوک: به توچه
می چا: عه حالا بهت نشون میدم به کی ربط داره
می چا عصبانی بود و داشت میومد سمت کوک ا.ت پاشد و جلوشو گرفت
می چا : ولم کن تا حسابشو برسم
کوک: ولش کن ببینم چی میگه
ا.ت: بس کنید
جیمین : کوک بیا بریم بیرون
کوک: ولم کن میگم
کوک و می چا داشتن دعوا میکردن که یهو مدیر اومد
مدیر: چخبره اینجا (داد و عصبانی)
کوک و می چا رفتن دفتر
می چا: تقصیر این بود؟
کوک: هی تو دخالت کردی من داشتم با ا.ت حرف میزدم
مدیر: بسه دیگه هردوتون برید کلاستون ولی بار اخرتون باشه
کوک و می چا: چشم
خلاصه مدرسه تعطیل شد و ا.ت رفت سمت خونش
ادامه دارد:...
(شب ادامشو میزارم پارت های بعدی جالب تر میشه)
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.