رو به روم نِشَسته بوددستاشو زده بود زيرِ چونه شو خيره شُده بود به چِشماملبخند رو لبِش بودلبخندِ من تو صورتَم جا نِميشُدحرفامو از تو چِشام ميخونددستمو كه ميگرفتعِشق يه راست ميريخت تو قلبَم!