بیشتر می خوابم تا کمتر زندگی کنم.
بیشتر می خوابم تا کمتر زندگی کنم.
شبیه خودم،
در اتاق خودم،
در پیراهن خودم،
با مکث های خودم.
مگر چه کسی قرارست
بفهمد که دلیل سرگیجه ها و گرفتگی صدایم
از نشئگی این قرص هاست
یا از باران سه نیمه شب؟
چه کسی قرارست
عطر مورد علاقه ام را ببوید؟
فیلم مورد علاقه ام را ببیند؟
غذای مورد علاقه ام را بچشد؟
و در وقت های ضروری دستانم را بفشارد؟
چه کسی می فهمد
که انتظار را لای کدام کتاب،
در طبقه چندم کدام کتابخانه پنهان کرده ام؟
انتظاری که به هیچ جا نمی رود.
مثل انتظار ولی عصر برای برگ هایی که دیگر نمی ریزد.
شبیه خودم،
در اتاق خودم،
در پیراهن خودم،
با مکث های خودم.
مگر چه کسی قرارست
بفهمد که دلیل سرگیجه ها و گرفتگی صدایم
از نشئگی این قرص هاست
یا از باران سه نیمه شب؟
چه کسی قرارست
عطر مورد علاقه ام را ببوید؟
فیلم مورد علاقه ام را ببیند؟
غذای مورد علاقه ام را بچشد؟
و در وقت های ضروری دستانم را بفشارد؟
چه کسی می فهمد
که انتظار را لای کدام کتاب،
در طبقه چندم کدام کتابخانه پنهان کرده ام؟
انتظاری که به هیچ جا نمی رود.
مثل انتظار ولی عصر برای برگ هایی که دیگر نمی ریزد.
۶۶۲
۲۱ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.