کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد

کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد
ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم.
وقتی بر در خانه اش رسیدم
هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!
هر چه بود باز بود.
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟
ندا آمد: این را گفتم که بیایی.
و گرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک ♥
دیدگاه ها (۳)

من شکایت دارم...از آن ها که نمی فهمند چادر مشکی من یادگار ما...

خداوند عشق است عشقی ، که بعد از نفوذ به درون ما نرم می کند ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط