اینم از دومین پارت امشب دوتا گذاشتمنظررررررررررر

اینم از دومین پارت^ـــ^ امشب دوتا گذاشتم،نظررررررررررر
☆ستارگان عاشق☆
پارت ➏➋
۞هیومین۞
با لباس عروسی که تنم بود یه چرخی زدم.یه کلیسا اونجا بود.رفتم سمتش.از دور سهونو دیدم.لبخند نشست رو لبام.داشتم میرفتم سمتش که شی وون اومد جلوم.یه عروس دیگه رفت سمت سهون.سهون با دیدن اون عروس خندید و خوشحال شد،دست همو گرفتن.عروس برگشت.جسیکا بود.شی وون دستمو گرفت.نمیتونستم باور کنم شی وون منو بزور میکشیدو میبرد._ نهههههه ولم کنننن،سهون،سهون،سهون خواهش میکنم.خواهش میکنم
از خواب پریدم،دونه های عرقای سرد رو پیشونیم بود،لامپ روشن بود،جیون و بورام و کیوری بالا سرم بودن.کیوری:خوبی؟.آب دهنمو قورت دادم_آ..اره بورام:همش تو خواب میگفتی سهون،فک کردم واقعا اومده اینجا.جیون:اگه اومده بود که من جیغ میکشیدم.بورام:لوهان خیلی نگرانه سهونه،اوووف هیومین سعی کن باهاش تویه اتاق تنها نباشی.کیوری:ای کوچولوی منحرف بگیر بخواب.هیومین عزیزم نگران نباش.فقط یه خواب بود.)آخه اینا از کجا میدونن خواب من چیه.سرمو گذاشتم رو بالش.کیوری لامپو خاموش کرد.
❂چانیول❂
صدای خروپف بکی بیدارم کرد.ای خدا ذلیلت کنه.خواب آلود تکونش دادم:بکی ..بکهیون...هوووی...الاغ...خروپف نکن احمق...هاایش.با لگد از تخت پرتش کردم پایین.سرمو گذاشتم رو بالشم.یکی هلم داد.بــــنــگ افتادم زمین.بکی:احمق بیشعور.نمیتونستی مثل آدم بیدارم کنی؟_آخ آخ خدا نکشتت.بلند شدم و کنارش خوابیدم.صدای لوهان دراومد:اه بمیرین شمادوتا///
✿هیومین✿
سرمیز صبحونه نشستم.ایندفعه با تی آرا بودم و خیالم راحت بود.جسیکا و ته یون و سئوهیون اومدن طرف ما.جسی کنارم نشست.ته یون و سئو هیونم روبروم.
خانم چویی با یه لبخند رو لباش اومد:خوب دانش آموزان عزیز.امیدوارم از اینجا خوشتون اومده باشه.اممم خوب دیشب ظرف هارو ۴ دانش آموز شستن.پارک چانیول،بیون بکهیون، ایم یونا و چویی سویونگ،البته به دلیل تنبیه.اما بعد اونا کی باید بشوره؟خوب من ۲ تا داوطلب میخوام.جسیکا دستمو برد بالا از این کارش جا خوردم._هی چیکار میکنی؟
خانم چویی:آه چه خوب اولی پارک هیومین و دومین داوطلب اوه سهون.چیییی؟سهون؟با چشمای گرد شده به چویی نگاه کردم.جسیکا معلوم بود که ناراحت شد،حقته،آه من چرا باید این ظرفارو بشورم؟با بی میلی صبحونه مو خوردم.چویی اومد بالاسرم:هیومین بیا بهت نشون بدم کجا باید ظرف بشوری.از جام بلند شدم،یه نیشگون از جسیکا گرفتم.پشتش حرکت کردم.که سهون هم اومد،رفت داخل یه سالن.یه عالمه دیگ بزرگ و ظرف و ظروف اونجا بود.خانم چویی رفت انتهای سالن و در یه اتاقو باز کرد.به اتاق نگاه کردم.یه سینک بزرگ داخلش بود.یه گوشه هم چندبسته مایع ظرفشویی.زیر میرای سینک هم یه عالمه ظرف کثیف بود.$خوب بچه ها شما ظرفاتونو بشورین ما ظرفای کثیفو جلو در میزاریم.دروباز کنینو بردارین._مگه قراره دروببندیم؟$آره دیگه.این آشپزا خیلی شلوغ میکنن.موفق باشین.دروباز کردو رفت بیرون.درو پشتش بستم.سعی کرده بودم اصلا به سهون نگاه نکنم.ساعتمو دراوردم گذاشتم تو جیب شلوار لی م.آستینای پیرهنم که طرحش چهارخونه بودو دادم بالا.یه کش از جیبم دراوردم و موهامو بالا بستم.رفتم و کنار سهون وایستادم.اسکاچو برداشتم و روش مایع ظرفشویی ریختم.شروع کردم به کف زدن ظرفا.سهون آبو باز کردو دستشو سمتم دراز کرد.لیوان دستمو دادم بهش////
❄جسیکا❄
اه به خشکی شانس.لعنتی.خانم چویی از همه خواست که جمع بشن.$خوب بچه ها میخوایم بریم یه جا والیبال بازی کنیم.همه بچه ها جیغ کشیدن.$خوب برین وسایلای لازمتون بردارین.بعدش بیاین همین جا وایسین._پس هیومین چی میشه؟$اونا کار دارن نمیتونن بیان._چقدر اونجا میمونیم؟&۲ یا ۳ ساعت امم شایدم بیش تر.واااااایییییی خدا لعنتت کنه جسیکا.///
✯هیومین✯
۱ ساعت فقط ظرف شستم.آبو بزور بستم.رفتم یه گوشه اتاق.نشستم زمین و تکیه دادم به دیوار.سهون اومد کنارم نشست یکم جا خوردم.&خیلی نامردی هیومین.بهش نگاه کردم.به چشمام نگاه کرد&من غریبه م؟چرا به من راستشو نگفتی؟_چی میگی؟&اینکه پدرت خواسته تا با من تموم کنی.با چشمای گرد شده نگاش کردم._تو..تو از کجا میدونی؟&پس راسته.من درموردت اشتباه فکر میکردم.فکر کردم تویه سنگدلی،فک کردم برداشت اولم از تو اشتباه بوده.ولی تو مهربونترین دنیایی._کی بهت اینو گفته؟&دفترت._سهون بهتره فک کنی من یه سنگدلم،با جسیکا باش.سعی کن عاشقش بشی.منم دیگه نمیام سمتت برات مزاحمت ایجاد نمیکنم.خواهش میکنم فراموشم کن.منو تو نمیتونیم باهم ازدواج کنیم.&من نمیزارم توبا یکی دیگه ازدواج کنی حاضرم خودم بکشمت ولی ولی نزارم توبا یه مرد دیگه باشی._پس منو بکش.&چرا بهم دروغ گفتی چرا گفتی که دوسم داری.میخواستی خودت فقط زجر بکشی خودت با این مشکل کنار بیای؟تو بدتر منو داغون کردی.از جام بلند شدم.سریع بلند شد و اومد روبروم.&ما همو دوس داریم
دیدگاه ها (۱۱)

وااااای عاشق این موزیک ویدیو شدم ممنون شیوا جون بابت پیشنهاد...

خودمシعشقماااا خودشیفته ام خودتونین:))

سلووووووم بچیه ها شب یلداتون شیک نظر یادتون نرهシ⚃ستارگان عاش...

سویونگ^ـــــ^عزییییزم چقدر تو جیگریییییی#سویونگ#snsd#korea

بیب من برمیگردمپارت: 69گوشی رو کنار گذاشت و باهام چشم تو چشم...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط