عاشقانه های پاک
عاشقانه های پاک
قسمت هشتاد و یک
شب ها زیر تخت ایوب روزنامه پهن میکردم و دراز میکشیدم ....
رد شدن سوسک هارا میدیدم....
از دو طرف تخت ملافه اویزان بود و کسی من را نمیدید....
وقتی پرز های تی میخورد توی صورتم ،میفهمیدم ک صبح شده و نظافت چی داد اتاق را تمیز میکند...
بوی الکل و مواد شوینده و انواع داروها تا مغر استخوانم بالا میرفت....
درد قفسه سینه و پا و دست نمیگذاشت ایوب یک شب بدون قرص بخوابد....
گاهی قرص هم افاقه نمیکرد....
تلویزیون را روشن میکرد و مینشست روبرویش ....
سرش را تکیه میداد ب پشتی و چشم هایش را میبست.....
ادامه دارد...
قسمت هشتاد و یک
شب ها زیر تخت ایوب روزنامه پهن میکردم و دراز میکشیدم ....
رد شدن سوسک هارا میدیدم....
از دو طرف تخت ملافه اویزان بود و کسی من را نمیدید....
وقتی پرز های تی میخورد توی صورتم ،میفهمیدم ک صبح شده و نظافت چی داد اتاق را تمیز میکند...
بوی الکل و مواد شوینده و انواع داروها تا مغر استخوانم بالا میرفت....
درد قفسه سینه و پا و دست نمیگذاشت ایوب یک شب بدون قرص بخوابد....
گاهی قرص هم افاقه نمیکرد....
تلویزیون را روشن میکرد و مینشست روبرویش ....
سرش را تکیه میداد ب پشتی و چشم هایش را میبست.....
ادامه دارد...
۴۲۳
۲۶ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.