روایت تان دهنده از اتفاق عجیب از شهدای منطقه ی فه بع

روایتے تڪان دهندهـ از اتفاقے عجیب از شهدای منطقه ی فڪه بعد از جنگ دوتا فیلم ساز ڪه خودشون رزمنده هم بودن اومدن فڪه فیلم برداری ڪنن یه روزی دیدن دوتا جوون خیلے زیبا توی بیابون فڪه هستن تعجب ڪردن ڪه اینا ڪین اینجا چیڪار میڪنن بعد سلام و احوال پرسی ازشون پرسیدن اینجا چیڪار میڪنید اینجا ڪه ڪسی نیست اینجا همش میدون مینه دوتا جوون گفتن ما اینجا بودیم بعد گفتن میشه از ما فیلم هم بگیرید؟حرف های خوبی داریما؟این دوتا فیلم ساز گفتن باشه این دووتا جوون شروع ڪردن خودشونو بـہ معرفی کردن وگفتن خاطراتی از فرمانشون و جملات بامعنویاتی ڪه فرمانده ی شهیدشون توی لحظات آخر براشون تعریف میڪرد دوربین هم داشت فیلم میگرفت وضبط میڪرد مصاحبه ڪه تموم شد این دوتا جوون گفتن ما باید بریم فردا صبح بیاید همینجا ما هم میاییم شب فیلم ساز هافیلم رو بازبینی میڪنن میبینن تصاویر منظره هست اما صدا وتصویر اون دو جوون نیست مشڪوڪ میشن صبح دوباره میرن همون نقطه از منطقه ی فڪه منتظر میمونن اما اثری از اون دوتا جوون نبود همین ڪه این موضوع اونا رو توی فڪر فرو برده بود ناگهان متوجه دوتا گل خیره ڪننده میشن میرن نزدیڪ گل میبینن زیر خاڪ ها جنازه ی دوشهیده از لابلای استخوان ها پلاڪ هارو پیدا میڪنن در ڪمال ناباوری میبینن این دوشهید هم نام و هم سن همون دو جوونی هستن ڪه دیروز مصاحبشونو گرفتن ولے تصویرشون نیفتاده فیلم خداحافظ رفیق بر اساس این داستان واقعے ساخته شده...


#فڪه
#مـعراج_الشھـداء
دیدگاه ها (۸)

#عارف ، فالو و بعد سفارش اسم موردنظرتون❤

#راحله

عملیات مخفیانه شبانه فقط این

#بابلسر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط