تمام شهر را هم که قدم بزنم
تمامِ شهر را هم که قدم بزنم
باز به بازوهایت محتاجم به یک بغلت که درد را به فراموشی بسپارد خیلی میخواهمت ... آن قدر که لب خشکیده آب را خیلی میخواهمت ... آن قدر که پرنده پرواز را هر صبح با سلامِ تو آغاز میشود و چه شیرین است بوسیدنِ گونه ات و این قشنگترین بهانه برای سلامِ هر صبحِ من است و من هر روز تو را در درونِ لیوانِ رویِ میزِ صبحانه به هم میزنم و سر میکشم همه ی دوستَت دارم هایمان را....💱
باز به بازوهایت محتاجم به یک بغلت که درد را به فراموشی بسپارد خیلی میخواهمت ... آن قدر که لب خشکیده آب را خیلی میخواهمت ... آن قدر که پرنده پرواز را هر صبح با سلامِ تو آغاز میشود و چه شیرین است بوسیدنِ گونه ات و این قشنگترین بهانه برای سلامِ هر صبحِ من است و من هر روز تو را در درونِ لیوانِ رویِ میزِ صبحانه به هم میزنم و سر میکشم همه ی دوستَت دارم هایمان را....💱
- ۳.۵k
- ۰۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط