مینویسم

مینویسم...
برای قلبی که شکست...
ودستی که دیگرتوان نوشتن ندارد...
و ذهنی که دیگر یارای فکر کردن نداشت...
مینویسم..
ازسرابی که همه هستی ام را به یغما برد...
و از طوفانی که خانه آرزوهایم راویران ساخت...
خانه ای که خراب شد کاخ آرزوهایم بود...
مینویسم...
ازبغض..
ازسکوت..
ازهرآنچه باید بشکند..
و شکسته شد .....
و هنر هیچ بند زنی اون رو بند نزد....
مینویسم...
از دردهای التیام نیافته...
ازبغض های بی صداشکسته...
از خفقان در گلو مانده .....
مینویسم...
ازتنهایی...
از خودم....
از من......
از دل تنهام...
از افکار نا بسامانم.....
مینویسم....
بجز نوشتن چیزی آرامم نمیکند...
تنهایی با دلم انس گرفته....
تنهاییی قدومت بر دلم مبارکباد....
دیدگاه ها (۳)

مهم نیست چقدر می مانی؛ یک روز، یک ماه، یک سال. مهم کیفیت مان...

پــــــــــُرم از سکوتسکوتی به سنگینی صدابه کوتاهی صبـــــــ...

کدام دوست داشتن؟وقتی نمی داند دقیقاحال الان من چیست؟فکرم کجا...

ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺭﺧﺖ ﺳﺎﯾﻪ ﺑﯽ ﺍﻓﮑﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﻣﺎﻩﺩﻝ ﻣﺎ ﺑﺮ ﺩﻝ ﺗﻮ ﺳﺨﺖ ﺍﺭﺍﺩ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط