★Our ldal★
★Our_ldal★
★ایدال_ما★
پارت ۱۰
( بچه ها ببخشید بابت تاخیر واقعا الان امتحانات شروع شده من فردا باید امتحان نهایی بدم ولی سرم تو گوشیه 🤣😂😅 انگار میخو رفتیم تو ماشین که یهو یه دختر دم پنجره داشت ضربه میزد درو وا کردیم نشست پشت یه زره که دقت کردم دیدم اون دختره ...( بچه ها عکس دومی این دختره .... هست و دختر سومی رو میفهمین حالا تو پارت بعد )
اون دختره می سان بود دوست صمیمیم و یه دختر دیگه اومد اون هم هایری بود
ا.ت : می سان هایری ؟؟ ( با تعجب)
می سان و هایری : ا.تت ( با تعجب)
یهو یه مردی زد به شیشه می سان و هایری جیغ کشیدن که گوشم سوراخ شد برگشتم بهشون دیدم همو بغل کردن
می سان : درو وا نکن
ا.ت :چرا
هایری: اون م..ارو دزدیده بود و ما بعد از دوسال فرار کردیم اگه حرف شو گوش نمی کردیم و مواد نمی فروختیم الان زیر یکی بودیم ( با گریه و ترس )
ا.ت : نگران نباشید هوفف
حالا چیکار کنیم جیمین شی (جوری که فقط جیمین بشنوه)
جیمین:میریم و دوستات از اینجا می بریم شون یهو جیمین عقب رفت جوری که یارو یهو افتاد بغل و جیمین از این موقعیت استفاده کرد و گاز گرفت رفت و ما رو هم از این مخمصه نجات داد
می سان: مرسی
ا.ت : اوسکولا شما خیلی به من کمک کردین منو جیمین هم خواستیم یه کمکی کنیم
هایری: مارو همینجا پیاده کنید
ا.ت : خری چیز هستی اگه دوباره پیداتون کنن چی آخه
می سان : اما ...
ا.ت : اما پمبا نداریم شما تا موقعی که از شر این یارو ه خلاص شین پیش ما می مونین اوکی
می سان : اوکی ( بچه ها می سان و هایری خواهر ان می سان از هایری سه سال بزرگ تره)
ادمین یونا.:))
★ایدال_ما★
پارت ۱۰
( بچه ها ببخشید بابت تاخیر واقعا الان امتحانات شروع شده من فردا باید امتحان نهایی بدم ولی سرم تو گوشیه 🤣😂😅 انگار میخو رفتیم تو ماشین که یهو یه دختر دم پنجره داشت ضربه میزد درو وا کردیم نشست پشت یه زره که دقت کردم دیدم اون دختره ...( بچه ها عکس دومی این دختره .... هست و دختر سومی رو میفهمین حالا تو پارت بعد )
اون دختره می سان بود دوست صمیمیم و یه دختر دیگه اومد اون هم هایری بود
ا.ت : می سان هایری ؟؟ ( با تعجب)
می سان و هایری : ا.تت ( با تعجب)
یهو یه مردی زد به شیشه می سان و هایری جیغ کشیدن که گوشم سوراخ شد برگشتم بهشون دیدم همو بغل کردن
می سان : درو وا نکن
ا.ت :چرا
هایری: اون م..ارو دزدیده بود و ما بعد از دوسال فرار کردیم اگه حرف شو گوش نمی کردیم و مواد نمی فروختیم الان زیر یکی بودیم ( با گریه و ترس )
ا.ت : نگران نباشید هوفف
حالا چیکار کنیم جیمین شی (جوری که فقط جیمین بشنوه)
جیمین:میریم و دوستات از اینجا می بریم شون یهو جیمین عقب رفت جوری که یارو یهو افتاد بغل و جیمین از این موقعیت استفاده کرد و گاز گرفت رفت و ما رو هم از این مخمصه نجات داد
می سان: مرسی
ا.ت : اوسکولا شما خیلی به من کمک کردین منو جیمین هم خواستیم یه کمکی کنیم
هایری: مارو همینجا پیاده کنید
ا.ت : خری چیز هستی اگه دوباره پیداتون کنن چی آخه
می سان : اما ...
ا.ت : اما پمبا نداریم شما تا موقعی که از شر این یارو ه خلاص شین پیش ما می مونین اوکی
می سان : اوکی ( بچه ها می سان و هایری خواهر ان می سان از هایری سه سال بزرگ تره)
ادمین یونا.:))
۴.۴k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.