عشق مافیایی
عشق مافیایی
پارت 7
ا.ت ویو
رسیدیم به اون عمارتی که ته میگفت. با اینکه قرار بود با اون ازدواج کنم ولی من هیچ احساسی نسبت به اون نداشتم. تازه من اصلا اون رو نمیشناختم. ولی مجبور بودم هرکاری که میگه انجام بدم
پیاده شدیم. دو زن و یک مرد جلوی در بهمون تعظیم کردن.
_ ردولف ماشین رو ببر پارکینگ
ردولف
چشم ارباب جوان
با هم رفتیم تو. او دو زن هم همرامون اومدن
_ آجوما یه غذا برای خانم درست کن و اتاقش رو نشونش بده.
بعدم رفت تو اتاق خودش. اون دو زن اومدن و بهم تعظیم کردن. منم با تعجب نگاشون میکردم.
بین اون دو زن یه زن پیر بود که گفت:
آجوما: سلام خانم جوان
+ خانم جوان ؟
خب بچه ها ببخشید اگه کم بود ولی قراره تو پارت بعدی سوپرایز داشته باشیم 😘😘😘😘😘😘
پارت 7
ا.ت ویو
رسیدیم به اون عمارتی که ته میگفت. با اینکه قرار بود با اون ازدواج کنم ولی من هیچ احساسی نسبت به اون نداشتم. تازه من اصلا اون رو نمیشناختم. ولی مجبور بودم هرکاری که میگه انجام بدم
پیاده شدیم. دو زن و یک مرد جلوی در بهمون تعظیم کردن.
_ ردولف ماشین رو ببر پارکینگ
ردولف
چشم ارباب جوان
با هم رفتیم تو. او دو زن هم همرامون اومدن
_ آجوما یه غذا برای خانم درست کن و اتاقش رو نشونش بده.
بعدم رفت تو اتاق خودش. اون دو زن اومدن و بهم تعظیم کردن. منم با تعجب نگاشون میکردم.
بین اون دو زن یه زن پیر بود که گفت:
آجوما: سلام خانم جوان
+ خانم جوان ؟
خب بچه ها ببخشید اگه کم بود ولی قراره تو پارت بعدی سوپرایز داشته باشیم 😘😘😘😘😘😘
۵.۵k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.