من زانوی غم بغل نمی گیرم

من زانویِ غم بغل نمی گیرم !
من تمامِ بغض م را برمی دارم
میانِ میدان می ایستم
و می رقصم و می رقصم و می رقصم
آنقدر می رقصم و می چرخم
تا مست شوم
تلو تلو کنان در شهر به راه بی افتم
و از هر صورتِ مهربانی می پرسم :
شما او را ندیدید ؟
او اینجا بود
همینجا
همه جا
بگذار مردم خیال کنند من به مثالِ خودشان
مست گشته ام
بگذار میانِ خودمان بماند
که خیالِ تو چنان در من انقلابی به راه می اندازد
که من با یک رقص که هیچ با یک لیوان آب هم
مست می شوم !
من زانویِ غم بغل نمی گیرم هیچگاه
من دستِ تو را می گیرم
و آنقدر رویِ جدول هایِ خیابان لِی لِی بازی می کنم
تا تو
از واقعیت بیایی
دستم را بکشی
و بگویی :
بازی بس است !
باید به خانه برویم.

#عادل_دانتیسم
دیدگاه ها (۴)

#اگر_دیکتاتور_بودم سیلی معلم را دوست دارم.بهانه ی خوبی ست که...

@-}--

والااااا خخخخخخخ

.چه ﺑﻮﺩ؟! ﺟﺰ خفگی،ﺟﺰ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺑﯿﻢ ﻧﺒﻮﺩﺷﺒﯿﻪِ ﺧﺎﻧﻪ ﻭﻟﯽ ﺧﺎﻧﻪ ی ﻗﺪ...

شاخه نباتم💙🫂🖇من چه میدانستم بودنت این همه حال خوش دارد. نمید...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط