من زانویِ غم بغل نمی گیرم !
من زانویِ غم بغل نمی گیرم !
من تمامِ بغض م را برمی دارم
میانِ میدان می ایستم
و می رقصم و می رقصم و می رقصم
آنقدر می رقصم و می چرخم
تا مست شوم
تلو تلو کنان در شهر به راه بی افتم
و از هر صورتِ مهربانی می پرسم :
شما او را ندیدید ؟
او اینجا بود
همینجا
همه جا
بگذار مردم خیال کنند من به مثالِ خودشان
مست گشته ام
بگذار میانِ خودمان بماند
که خیالِ تو چنان در من انقلابی به راه می اندازد
که من با یک رقص که هیچ با یک لیوان آب هم
مست می شوم !
من زانویِ غم بغل نمی گیرم هیچگاه
من دستِ تو را می گیرم
و آنقدر رویِ جدول هایِ خیابان لِی لِی بازی می کنم
تا تو
از واقعیت بیایی
دستم را بکشی
و بگویی :
بازی بس است !
باید به خانه برویم.
#عادل_دانتیسم
من تمامِ بغض م را برمی دارم
میانِ میدان می ایستم
و می رقصم و می رقصم و می رقصم
آنقدر می رقصم و می چرخم
تا مست شوم
تلو تلو کنان در شهر به راه بی افتم
و از هر صورتِ مهربانی می پرسم :
شما او را ندیدید ؟
او اینجا بود
همینجا
همه جا
بگذار مردم خیال کنند من به مثالِ خودشان
مست گشته ام
بگذار میانِ خودمان بماند
که خیالِ تو چنان در من انقلابی به راه می اندازد
که من با یک رقص که هیچ با یک لیوان آب هم
مست می شوم !
من زانویِ غم بغل نمی گیرم هیچگاه
من دستِ تو را می گیرم
و آنقدر رویِ جدول هایِ خیابان لِی لِی بازی می کنم
تا تو
از واقعیت بیایی
دستم را بکشی
و بگویی :
بازی بس است !
باید به خانه برویم.
#عادل_دانتیسم
۱.۵k
۲۶ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.