چشمانم را ببند نگذار که تلخی روزگار را ببینم چشمانم را به

چشمانم را ببند نگذار که تلخی روزگار را ببینم چشمانم را به زور ببند این چشمان کنجکاو با دیدن تلخی واقعیت سر شکسته میشوند نگذار چشمانم باز بمانند چشمانم را از من بگیر اما نگذار ببینم انچه را که ندیده میدانم طاقت دیدنش را ندارم
دیدگاه ها (۴)

موسیقی عجیبی ست مرگبلند می شویو چنان آرام و نرم می رقصیکه دی...

فرصتی نبود .لحظه اش رسیده بود که باز هم چشم های تو را ببینم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط