استوری
#استوری
آقای #دکتر یه بار اتفاقی دیدیمش،ولی نگاش نکردیم.
که فک نکنه حالا که رفته چشممون دنبالشه.
ولی سنگینی نگاهش داشت کمرمون رو خم میکرد.
یجوری نگامون میکرد که نگاش رسیده بود به مغز استوخونمون
داشت استخونامون تیر میکشید.
ولی مجبور بودیم سرمون رو بندازیم پایین
که مردمک چشامون قفل نشه رو صورتش دست دلمون رو بشه.
نگاش نکردیم که بفهمه دلمون شکسته از دستش.
آقای دکتر وقتی رفته دیگه این نگاها چیه!؟
ما که نِشسته بودیم ور دلش که هر وقت خواست نگامون کنه.
خودش بی بهونه گذاشت رفت که دیگه چشش به چشمون نیوفته.
پس دیگه چرا حالمون رو میریزه بهم!؟
ما واسه دل کندن از چشاش نصفه جون شدیم.
آقای دکتر ولی دلمون میخواد این اتفاقی دیدنش هی اتفاق بیوفته.
آقای #دکتر یه بار اتفاقی دیدیمش،ولی نگاش نکردیم.
که فک نکنه حالا که رفته چشممون دنبالشه.
ولی سنگینی نگاهش داشت کمرمون رو خم میکرد.
یجوری نگامون میکرد که نگاش رسیده بود به مغز استوخونمون
داشت استخونامون تیر میکشید.
ولی مجبور بودیم سرمون رو بندازیم پایین
که مردمک چشامون قفل نشه رو صورتش دست دلمون رو بشه.
نگاش نکردیم که بفهمه دلمون شکسته از دستش.
آقای دکتر وقتی رفته دیگه این نگاها چیه!؟
ما که نِشسته بودیم ور دلش که هر وقت خواست نگامون کنه.
خودش بی بهونه گذاشت رفت که دیگه چشش به چشمون نیوفته.
پس دیگه چرا حالمون رو میریزه بهم!؟
ما واسه دل کندن از چشاش نصفه جون شدیم.
آقای دکتر ولی دلمون میخواد این اتفاقی دیدنش هی اتفاق بیوفته.
- ۱.۶k
- ۰۵ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط