دزدکی از لای درزِ در نگاهت می کنم
دزدکی از لای درزِ در نگاهت می کنم
با دو چشم مات و ناباور نگاهت می کنم
چشم در چشم تو یعنی طرح رویای محال
از همین جا راحتم، بهتر نگاهت می کنم
چشم های مردم دنیا به سمت توست باز
من ولی از منظری دیگر نگاهت می کنم
مثل باران، چشمه ی جوشان احساسی ولی
من فقط با چشم های تر نگاهت می کنم
باز نزدیک منی و از همیشه دورتر
از پسِ این حسّ درد آور نگاهت می کنم
فکر اندوه من و چشمان غمگینم نباش
همچنان بی اعتنا بگذر... نگاهت می کنم
صحنه ی شهر دلم وقف شکوهِ جلوه ات
بر مدارِ چرخ بازیگر نگاهت می کنم
می درخشی تا بسوزانی مرا خورشیدوار
بی شکایت تا دم آخر نگاهت می کنم...
"شهراد میدری"
با دو چشم مات و ناباور نگاهت می کنم
چشم در چشم تو یعنی طرح رویای محال
از همین جا راحتم، بهتر نگاهت می کنم
چشم های مردم دنیا به سمت توست باز
من ولی از منظری دیگر نگاهت می کنم
مثل باران، چشمه ی جوشان احساسی ولی
من فقط با چشم های تر نگاهت می کنم
باز نزدیک منی و از همیشه دورتر
از پسِ این حسّ درد آور نگاهت می کنم
فکر اندوه من و چشمان غمگینم نباش
همچنان بی اعتنا بگذر... نگاهت می کنم
صحنه ی شهر دلم وقف شکوهِ جلوه ات
بر مدارِ چرخ بازیگر نگاهت می کنم
می درخشی تا بسوزانی مرا خورشیدوار
بی شکایت تا دم آخر نگاهت می کنم...
"شهراد میدری"
۴.۳k
۱۷ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.