تو که رفتی نفســـم بی تو غریبانه گرفت
تو که رفتی نفســـم بی تو غریبانه گرفت
دلِ زارم قفسی شد که به غم خانه گرفت
تو که رفتی شب وروزم به همین خانه گذشت
مهِ شـــــــب پیش رخــم غیرت مردانه گرفت
تو که رفتی همه مردم به دلم زخم زدند
زنفیـــــرم دل هر دشمن و بیگانه گرفت
تو که بودی توبه کردم که به مِی لب نزنم
تو که رفتی هوســـم باز به میخانه گرفت
تو که دیدی به برت شمع شدم تا بپری
تو تنت پیله صفـــت جرات پروانه گرفت
تو که دیدی به هوا پر زدن از شوق تو بود
چه کنم مرغ دل از خال لبت دانه گرفت
دلِ زارم قفسی شد که به غم خانه گرفت
تو که رفتی شب وروزم به همین خانه گذشت
مهِ شـــــــب پیش رخــم غیرت مردانه گرفت
تو که رفتی همه مردم به دلم زخم زدند
زنفیـــــرم دل هر دشمن و بیگانه گرفت
تو که بودی توبه کردم که به مِی لب نزنم
تو که رفتی هوســـم باز به میخانه گرفت
تو که دیدی به برت شمع شدم تا بپری
تو تنت پیله صفـــت جرات پروانه گرفت
تو که دیدی به هوا پر زدن از شوق تو بود
چه کنم مرغ دل از خال لبت دانه گرفت
۶۳۰
۱۰ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.