ایکاش دلت از دل تنگم خبری داشت

ایکاش دلت از دل تنگم خبری داشت ...
ایکاش ..!
ایکاش ..!
یا ناله ی من ، در دل سنگت اثری داشت ...
ایکاش ..!
ایکاش ..!
یا شام فراقت ، ز پی خود سحری داشت ...
ایکاش ..!
ایکاش ..!
یا نرگس مخمور تو ، بر من نظری داشت ...
ایکاش ..!
ایکاش ..!
ای زلف طلایی ، تو کجایی ، تو کجایی ..؟
شد کار فرو بسته ی دل ، عقده گشایی ..!
تو کجایی ..؟
تو کجایی ..؟

پس کی شود آن روز ، که بیایی ، تو بیایی ...
کار من و دل شد شب و روز ، نذر و دعایی ...
که بیایی ..!
شاید تو بیایی ..!
دیدگاه ها (۳)

چقدر شعر بگویم برای چشمانت؟چگونه اشک بریزم بدون دستانت؟چقدر ...

بس کن بخواب پنجره ای وا نمی شود اهل دلی به فکر دل ما...

او استکان چایی خود را نخورد و رفتبغض مرا به دست غزل ها سپرد ...

خیس بارانم،ببین،چتری نمیخواهد دلمبا تو ام ،باخاطرت،چیزی نمیخ...

پارت ۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط