هزار جهد بکردم که یار من باشی

هزار جهد بکردم که یار من باشی
مراد بخش دل بیقرار من باشی

چراغ دیده ی شب زنده دار من گردی
انیس خاطر امیّدوار من باشی

چو خسروان ملاحت به بندگان نازند
تو در میانه خداوندگار من باشی

از آن عقیق که خونین دلم ز عشوه ی او
اگر کنم گله ای غمگسار من باشی

در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرند
گرت ز دست برآید نگار من باشی

شبی به کلبه ی احزان عاشقان آیی
دمی انیس دل سوگوار من باشی

شود غزاله ی خورشید صید لاغر من
گر آهویی چو تو یکدم شکار من باشی

سه بوسه کز دو لبت کرده ای وظیفه ی من
اگر ادا نکنی قرض دار من باشی

من این مراد ببینم بخود که نیم شبی
بجای اشک روان در کنار من باشی

من ارچه حافظ شهرم جوئی نمی ارزم
مگر تو از کرم خویش یار من باشی

حافظ
دیدگاه ها (۴)

بگذار دلتنگت شوم گاه به گاهی بگذار از یادت بسازم تک...

تقدیم به دوستان همیشگی و گلم

پا به پایت عاشقانه این همه راه آمدمغافل اما هم چو یوسف ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط